کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یون
/yon/
معنی
اتم یا گروهی از اتمها که به دلیل گرفتن یا از دست دادن الکترون دارای بار منفی یا مثبت هستند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ion
یون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] اتمی که با گرفتن یا از دست دادن الکترون باردار شده باشد
-
یون
لغتنامه دهخدا
یون . (اِخ ) قسمت آسیای صغیر یونان قدیم : چوب سدر که استعمال شده ، آن را از محلی آورده اند که کوه نامیده می شود. مردمان ایبرناری این چوب را آوردند. از مملکت بابل ، کری و یون تا شوش آنها را آوردند... تزیینات برجسته ٔ قصر از یون آورده شده ... ستونهای م...
-
یون
لغتنامه دهخدا
یون . (اِ) فلس و فلوس . (ناظم الاطباء) (برهان ). فلس . (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) : فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزدنفی این مذهب یونان به خراسان یابم . خاقانی .با نص حدیث و نظم قرآن یونی نرزد حدیث یونان . خاقانی . || نمد و نمدزین . (ناظم الاطباء) (...
-
یون
لغتنامه دهخدا
یون . (اِخ ) یونانی . قومی که در یونان می زیستند و خود کلمه ٔیونان را هم ایرانیان از همین کلمه گرفته اند و بر سرزمین آنها که هلاس باشد اطلاق کرده اند. (از فرهنگ ایران باستان صص 113-114).
-
یون
لغتنامه دهخدا
یون . (اِخ ) ناحیه ای به خراسان بزرگ : پادشایی است [ به خراسان ] خرد اندر شکستگی ها و کوههای آن را یون خوانند از پس ناحیت سکیمشت و دهقان او را پاخ خوانند و قوتش از امیر ختلان است و ازآن ناحیت نمک خیزد. (حدودالعالم چ دانشگاه ص 100).
-
یون
لغتنامه دهخدا
یون . (ترکی ، اِ) به معنی مطلق پشم استعمال شود. (انجمن آرا) (آنندراج ). کلمه ٔ ترکی است ، اوحدی آن را استعمال کرده است . (یادداشت مؤلف ). به معنی پشم ظاهراً فارسی باشد، چه بزیون راکه سندس یا نوعی سندس است از مرغزی کنند که پشم نرم زیر موی بز است و بز...
-
یون
لغتنامه دهخدا
یون . [ ] (از لاتینی ، اِ) ماه قیصری ، اول آن مطابق است با اول حزیران ماه رومی و بیست وپنج خردادماه جلالی و سیزدهم ژوئن ماه فرانسوی . (یادداشت مؤلف ).
-
یون
لغتنامه دهخدا
یون . [ ی َ وَ / یو ] (اِخ ) نام پسر یافث . (ناظم الاطباء). رجوع به یونان شود.
-
یون
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نمد زین ، روپوش زین .
-
یون
فرهنگ فارسی معین
(یُ) [ فر. ] (اِ.) اتم یا گروهی از اتم های باردار است که یک یا چند الکترون از دست داده است .
-
یون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ion] (شیمی) yon اتم یا گروهی از اتمها که به دلیل گرفتن یا از دست دادن الکترون دارای بار منفی یا مثبت هستند.
-
یون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yun ۱. نمدزین.۲. غاشیه؛ روپوش: ◻︎ از فتح و ظفر بینم بر نیزۀ تو عقد / وز فرّ و هنر بینم بر دیزۀ تو یون (عنصری: ۳۴۳).۳. پول خُرد.
-
واژههای مشابه
-
ionophore
یونبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] مولکول آبگریز نسبتاً کوچکی که انتقال یون را از غشای لیپیدی تسهیل میکند
-
fragment ion, product ion, daughter ion
یونتکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نوعی محصول یونی که از تکهتکه شدن یک پیشسازِ یونِ محصول به دست میآید و ممکن است پایدار باشد یا به تکهتکه شدن ادامه دهد