کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یوم النحر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یوم الحساب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: یَومالحساب] [قدیمی] yo[w]molhesāb روز حساب؛ روز شمار؛ روز قیامت.
-
یوم الحشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: یَومالحشر] [قدیمی] yo[w]molhašr رستاخیز؛ قیامت.
-
یوم الدین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: یَومالدّین] [قدیمی] yo[w]moddin یوم دین؛ روز جزا؛ روز قیامت.
-
یوم السبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [مجاز] yo[w]mossab' روز قیامت.
-
یوم القرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: یَومالقرار] [قدیمی] yo[w]molqarār روز قیامت.
-
یوم النشور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: یَومالنّشور] [قدیمی] yo[w]monnošur روز قیامت که مردگان برمیخیزند و در صحرای محشر پراکنده میشوند.
-
یوم النفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹یومالنفور› yo[w]monnafr روز دوازدهم ذیحجّه که حُجاج از منی بهسوی مکه حرکت میکنند.
-
یوم تناد
واژهنامه آزاد
روزی که همه از هم می گریزند. منظور قیامت است
-
یوم الحسرت
واژهنامه آزاد
روز رستاخیز
-
شافع یوم الحساب
لغتنامه دهخدا
شافع یوم الحساب . [ ف ِ ع ِ ی َ مُل ْ ح ِ ] (اِخ ) شافع روز جزا، رسول اکرم صلی اﷲ علیه و سلم .
-
یوم ا لتلاقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: یَومالتلاقی] yo[w]mottalāqi روز قیامت؛ روز رستاخیز.
-
يزدادُ اتّساعاً يوماً بَعدَ يومٍ
دیکشنری عربی به فارسی
گنجايش آن روز به روز بيشتر مي شود , روز به روز بر ظرفيت آن افزوده مي شود
-
جستوجو در متن
-
گوسپندکشان
لغتنامه دهخدا
گوسپندکشان . [ پ َ ک ُ ] (اِ مرکب ) ج ِ گوسپندکش . || (ق مرکب ) در حال کشتن گوسپند. || (اِ مرکب ) گوسفندکشان . عید قربان . (برهان ) (آنندراج ). روز دهم ذی الحجه که در آن گوسفند قربان کنند. عید اضحی . یوم النحر : باد بر تو مبارک و خنشان جشن نوروز و گو...
-
معدودات
لغتنامه دهخدا
معدودات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ معدودة. رجوع به معدود و معدودة شود.- ایام معدودات ؛ روزهای اندک و قابل شمارش : ایاماً معدودات فمن کان منکم مریضاً او علی سفر فعدة من ایام اخر. (قرآن 184/2). ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدودات و غرهم فی...
-
نحر
لغتنامه دهخدا
نحر. [ ن َ ] (ع اِ) پیش سینه ، و جای گردن بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بالای سینه ، و گفته اند محل گردن بند. (از اقرب الموارد). برِ سینه . (فرهنگ خطی ). حصه ٔ بالای سینه ٔ جاندار. (فرهنگ نظام ).سینه . (زمخشری ) (دستوراللغة). مذکر آی...