کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یومی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یومی
لغتنامه دهخدا
یومی . [ ی َ می ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به یوم . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یوم شود. || روزانه و هرروزی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خیام
لغتنامه دهخدا
خیام . [ خ ِ ] (ع اِ) یومی از ایام معروف عربان است که درآن خیمه ها برافراشته بودند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
غبیطان
لغتنامه دهخدا
غبیطان . [ غ َ ] (اِخ ) (مثنی )موضعی است و آن را یومی است ، یا غبیط و غبیطان هر دو یک موضع است . (منتهی الارب ). رجوع به غبیطالمدرة شود. || یوم الغبیطین . رجوع به غبیطین شود.
-
ترج
لغتنامه دهخدا
ترج . [ ت َ ] (اِخ ) (یوم ...) یومی مشهور از ایام عرب است و در آن لقیطبن زرارة بدست کمیت بن حنظله اسیر گردید. (از معجم البلدان ).
-
حدس
لغتنامه دهخدا
حدس . [ ح ُ دُ ] (اِخ ) یوم ذی حدس ؛ نام یومی (حرب و جنگی ) از ایام عرب است . (معجم البلدان از خط ابوالحسین بن الفرات ).
-
جریحان
لغتنامه دهخدا
جریحان . [ ج َ ] (اِخ ) یوم جریحان . از ایام عرب پس از اسلام است . و آن یومی است مربوط به قحطبه بر ضد مردم شام و تمیم بن نصر سیار. (مجمع الامثال میدانی ).
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) (ذو...) کوهی است از بنی اسد (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب )، که در آن یومی (جنگی ) بزرگ دارند. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). و بر بالای آن تخته سنگی سیاه قرار دارد. (از معجم البلدان ).
-
سحابة
لغتنامه دهخدا
سحابة. [ س َ ب َ ] (ع اِ) ابر. سحاب . جمع آن سحب و سحائب است . (منتهی الارب ). ابر. (دهار). یکی ابر بود. جمعِ آن سحائب است . (از اقرب الموارد). || مدت ، گویند: ماافعله سحابة یومی ؛ یعنی نکنم آن را مدت روز خود. (منتهی الارب ).
-
روزانه
لغتنامه دهخدا
روزانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) آنچه هرروز بکسی داده شود. (آنندراج ). یومی . (ناظم الاطباء). آنچه بیک روز از طعام یا مزد یا پول برای کسی مقررکرده اند. (از فرهنگ نظام ). || هرروزی . (ناظم الاطباء). یومیه . (یادداشت مؤلف ). هر روز. گویند: فل...
-
اجمع
لغتنامه دهخدا
اجمع. [ اَ م َ ] (ع ص ، ق ) همه . همگی . مؤنث : جَمْعاء. ج ، اجمعون ، اجمعین . (و آن توکید محض است ). یقال : سرت یومی اجمع و لیلتی جمعاء؛ همه ٔ روز و شب برفتم . (مهذب الاسماء). || (ن تف ) گردکننده تر. جمعآورنده تر.- امثال : اجمع من ذَرّة .اَجمع من ...
-
باهلیة
لغتنامه دهخدا
باهلیة. [ هَِ لی ی َ ] (اِخ ) خواهر مقصص شاعره ای ازشاعره های عرب بود و در مرگ برادرش مقصص گفته است :یا طول یومی بالقلیب فلم تکدشمس الظهیرة تنفی بحجاب لکم المقصص لالنا ان انتم لم یأتکم قوم ذوواحساب .(از اعلام النساء ج 1 ص 109).
-
طوالة
لغتنامه دهخدا
طوالة. [ طُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . || چاهی است . (منتهی الارب ). موضعی است ببرقان و درآن چاهی است . قال ثعلب فی قول الحطیئة : و فی کل ممسی لیلة و معرس خیال یوافی الرکب من ام معبدفحیاک ودّ ما هداک لفتیةو خوص باعلی ذی طوالة هجّد.نصر گوید: طواله چاهی ...
-
ذوعینین
لغتنامه دهخدا
ذوعینین . [ ع َ ن َ ](اِخ ) نام کوهی است میان احد و وادئی . شاعر گوید:بذی عینین یوم بنوخبیب نبوء هم علینا یحرقونا .و نیزگویند عینان نام دو کوه نزدیک احد باشد واز این رو غزوه ٔ احد را یوم عینین نیز نامیده اند. فرزدق گوید:و نحن منعنا یوم عینین منقراو ل...
-
مدارات
لغتنامه دهخدا
مدارات . [ م َ ] (ع اِ) آن دایره های خرد که بر پشت کره یکدیگر را متوازی باشند. (التفهیم ). ج ِ مدار. رجوع به مَدار شود.- مدارات روزها ؛ مدارات یومی : دائره هااند موازی مر معدل النهار را به شمال و به جنوب . (التفهیم از یادداشت مؤلف ). رجوع به مدار شو...