کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یولاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یولاف
/yulāf/
معنی
گیاهی از تیرۀ گندمیان، با دانههای ریز که در خوشه جا دارد و دانههای آن به مصرف خوراک چهارپایان میرسد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
oat
-
جستوجوی دقیق
-
یولاف
لغتنامه دهخدا
یولاف . (اِ) (اصطلاح گیاه شناسی ) قسمی از غلات . دوسر. (یادداشت مؤلف ). گیاهی است از تیره ٔ گندمیان که در حدود 80 نوع از آن شناخته شده است و همگی در نقاط سردسیر و مرطوب می رویند. سنبله های این گیاه کم گل است به طوری که هر سنبله بین دو تا چهار گل دار...
-
یولاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) yulāf گیاهی از تیرۀ گندمیان، با دانههای ریز که در خوشه جا دارد و دانههای آن به مصرف خوراک چهارپایان میرسد.
-
جستوجو در متن
-
dredge
جولاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بذرهای جو و یولاف که با یکدیگر مخلوط و کشت شوند
-
جوهرز
لغتنامه دهخدا
جوهرز. [ ج َ / جُو هََ ] (اِ مرکب ) یولاف صحرایی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
oats
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جو، جو دو سر، یولاف، سلت های اسکاتلندی، جو صحرایی، شوفان
-
oat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جو دو سر، یولاف، سلت های اسکاتلندی، جو صحرایی، شوفان، جو دادن
-
semi-loose smut
سیاهک نیمهآشکار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] سیاهک ناشی از گونههای جنس اوستیلاگو آوِنه (Ustilago avenae) در یولاف و جو که در آن خوشۀ گیاه همانند گیاهانی که دچار سیاهک آشکار شدهاند سیاه است، ولی تودۀ سیاه بهطور کامل پراکنده نمیشود
-
کرکاس
لغتنامه دهخدا
کرکاس . [ ک َ ] (اِ) تخم گیاهی است که آن را دوسر گویند و در میان زراعت گندم وجو روید. گرم و خشک است در اول و دوم و محلل ورم خنازیر باشد و شیلم همان است . (برهان ). نوعی از غله که دوسر نیز گویند. (ناظم الاطباء). در لهجه ٔ مردم گلپایگان گُرگاس است . تخ...
-
ماش
لغتنامه دهخدا
ماش . (اِ) غله ٔ سبزرنگ و مدور طولانی و کوچک .(ناظم الاطباء). دانه ای است خرد و مدور که آن را در باها و پلاو پخته خورند. معرب آن مَج ّ است . اَقطِن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دانه ای است و آن معرب یا مولد است . (المعرب جوالیقی ، ص 317). مج دانه ا...