کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ره یوز
لغتنامه دهخدا
ره یوز. [رَه ْ ] (نف مرکب ) راه یوز. سخت راه جوی . (یادداشت مؤلف ). راه جوی . (لغت فرس اسدی ). رجوع به راه یوز شود.
-
کاسه ٔ یوز
لغتنامه دهخدا
کاسه ٔ یوز. [ س َ / س ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یعنی کاسه ٔ درویشان که کنار آن حلقه ای است که بر کمر آویزند : شعری بشب چو کاسه ٔ یوزی نمایدم یعنی سگی است حلقه بگوش در سخاش . خاقانی .خم دف حلقه بگوشی شده چون کاسه ٔ یوزکآهو و گورش با شیر نر آمیخ...
-
چاه یوز
لغتنامه دهخدا
چاه یوز. (اِ مرکب ) قلاب چندند که بدان دلو از چاه بیرون آورند. (انجمن آرا). کنایه از قلاب آهنین که چیزهای در چاه افتاده را بدان برآرند. (آنندراج ). قلابی که بدان چیز به چاه افتاده را برآرند. (ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) چاخو. مقنی . چاه کن . حفرکنند...
-
رزم یوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹رزمیوش، رزمتوز› [قدیمی] razmyuz رزمجو؛ جنگجو؛ جنگی.
-
جستوجو در متن
-
یوژه
لغتنامه دهخدا
یوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) به معنی یوز و یوزه است .(از شعوری ج 2 ورق 450). و رجوع به یوز و یوزه شود.
-
یوزپلنگ
لغتنامه دهخدا
یوزپلنگ . [ پ َ ل َ ] (اِ مرکب ) قسمی از یوز که پدر یا مادر وی پلنگ باشد. (ناظم الاطباء). یوز. قسمی از درندگان . (یادداشت مؤلف ): ارقط؛ یوزپلنگ پیسه . (منتهی الارب ). و رجوع به یوز شود.
-
یوزبند
لغتنامه دهخدا
یوزبند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بندی که بر یوز نهند. بند یوز. (یادداشت مؤلف ) : آهوان شوارد امانی را یوزبند حکم برنهاده . (مرزبان نامه ). رجوع به یوز شود. || (نف مرکب ) که یوزرا ببندد. آنکه بند بر یوز زند. (یادداشت مؤلف ).
-
یوزبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] yuzbān تربیتکننده و نگهبان یوز؛ یوزبند؛ یوزدار.
-
یوزان
واژهنامه آزاد
جوینده و طالب از مصدر یوز به معنای جهنده
-
یوزبان
واژهنامه آزاد
کسی که مامور نگهداری و حفظ و تربیت یوز های شکاری است
-
هوبر
لغتنامه دهخدا
هوبر. [ هََ ب َ ] (ع اِ) یوز. || بچه یوز.(منتهی الارب ). || سوسن و سوسن سرخ . || کپی بسیارموی . || جایی که در آن درخت قتاد بسیار است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
یوزجست
لغتنامه دهخدا
یوزجست . [ ج َ ] (ص مرکب ) یوزتک . یوزدو. که جست وخیزی به تندی یوز داشته باشد. که چون یوز تند بجهد. سخت جلد و چالاک : یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببرجه ، آهودو و روباه حیله ، گوردن . منوچهری .و رجوع به یوز شود.
-
یوزیدن
لغتنامه دهخدا
یوزیدن . [دَ ] (مص ) جستن و جهیدن و برجستن . (ناظم الاطباء). || طلب نمودن و جُستن . (آنندراج ). جستجو کردن . تفحص کردن . طلب کردن . جُستن . طلبیدن ، چنانکه گویند: راه یوز و صیدیوز و رزم یوز، و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). || نیک پاک کردن چاه آب . (نا...
-
یوختن
لغتنامه دهخدا
یوختن . [ ت َ ] (مص ) جستن . جستجو کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یوز شود.
-
یوزشیر
لغتنامه دهخدا
یوزشیر. (اِ مرکب ) قسمی از یوز که پدر یا مادر وی شیر باشد. (ناظم الاطباء).