کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یوزبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یوزبان
/yuzbān/
معنی
تربیتکننده و نگهبان یوز؛ یوزبند؛ یوزدار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یوزبان
لغتنامه دهخدا
یوزبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: یوز + بان ، پسوند) کسی که محافظت می کندیوزهای شکاری را. (از ناظم الاطباء). فهاد. (دهار). فهاد. یوزبنده . یوزوان . (یادداشت مؤلف ) : برفتند با یوزبانان و فهدگرازان و تازان سوی رود شهد. فردوسی .نشگفت اگر به قوت بخت تو...
-
یوزبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] yuzbān تربیتکننده و نگهبان یوز؛ یوزبند؛ یوزدار.
-
یوزبان
واژهنامه آزاد
کسی که مامور نگهداری و حفظ و تربیت یوز های شکاری است
-
جستوجو در متن
-
یوزدار
لغتنامه دهخدا
یوزدار. (نف مرکب ) یوزبان . (ناظم الاطباء). یوزبان . فهاد. (یادداشت مؤلف ) : وز آن پس برفتند سیصد سوارپس بازداران همه یوزدار. فردوسی .و رجوع به یوزبان شود.
-
یوزوان
لغتنامه دهخدا
یوزوان . [ یوزْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) یوزبان . یوزدار. فهاد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یوزبان شود.
-
یوزبنده
لغتنامه دهخدا
یوزبنده . [ب َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بنده ٔ یوز. آنکه نگاهبان یوزهای شکاری است . (از ناظم الاطباء). فهاد. (منتهی الارب ). یوزبان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یوزبان شود.
-
فهاد
لغتنامه دهخدا
فهاد. [ ف َهَْ ها] (ع ص ، اِ) یوزبنده و شکارآموزاننده ٔ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یوزبان . (یادداشت مؤلف ).
-
یوز
لغتنامه دهخدا
یوز.(اِ) جانوری شکاری کوچک تر از پلنگ که بدان مخصوصاً شکار آهو و مانند آن کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان ).قضاع . اکشم . کشم . شکیمة. کثعم . (منتهی الارب ). جانوری شکاری که به سبب جستجوی شکار بدین اسم نامیده شده است . (انجمن آرا) (از آنندراج ). فهد. ...
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) رئیس . || (پساوند) دارنده . دارا. (یادداشت مؤلف ). خداوند، و استعمال آن مرکب است . (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). صاحب . خداوند. بزرگ . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دارنده ٔ چیزی . (فرهنگ رشیدی ). در پهلوی پان ...