کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یوز
لغتنامه دهخدا
یوز. (اِخ ) نام کویی به بلخ . (یادداشت مؤلف ).
-
یوز
لغتنامه دهخدا
یوز. (ترکی ، عدد، ص ، اِ) کلمه ٔ ترکی است به معنی صد، و از این کلمه است «یوزباشی » و «یوزلک ». (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به صد و یوزلک و یوزباشی شود.
-
یوز
لغتنامه دهخدا
یوز. (نف مرخم ) جوینده و طلب کننده و شکارکننده . (ناظم الاطباء). جوینده و طلب کننده . (از برهان ). ماده ٔ مضارع یوزیدن یا یوختن و در ترکیب با اسم یا کلمه ٔ دیگر معنی فاعل دهد: رزم یوز، راه یوز، جنگ یوز، چاره یوز، کاریوز، فتنه یوز، صیدیوز، چنانکه فردو...
-
یوز
لغتنامه دهخدا
یوز.(اِ) جانوری شکاری کوچک تر از پلنگ که بدان مخصوصاً شکار آهو و مانند آن کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان ).قضاع . اکشم . کشم . شکیمة. کثعم . (منتهی الارب ). جانوری شکاری که به سبب جستجوی شکار بدین اسم نامیده شده است . (انجمن آرا) (از آنندراج ). فهد. ...
-
یوز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) حیوانی است درنده شبیه پلنگ اما کوچکتر از آن که در قدیم آن را برای شکار تربیت می کردند.
-
یوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) yuz = یوزپلنگ
-
یوز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ یوزیدن) [قدیمی] yuz ۱. = یوزیدن۲. یوزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): چارهیوز، دریوز، ◻︎ ز بهر طلایه یکی کینهتوز / فرستاد با لشکری رزمیوز (فردوسی: لغت فرس۱: یوز).
-
یوز
واژهنامه آزاد
گردو
-
واژههای مشابه
-
کام یوز
لغتنامه دهخدا
کام یوز. (ص مرکب ) (از کام + یوز) کامجوی . (یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به کام پوز و یوز در برهان شود.
-
چاه یوز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) قلابی باشد که بدان چیزی را که به چاه افتد برآرند.
-
رزم یوز
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص فا.) جنگجوی .
-
جنگ یوز
لغتنامه دهخدا
جنگ یوز. [ ج َ ] (نف مرکب ) جنگ جوی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). رجوع به یوز شود.
-
چاره یوز
لغتنامه دهخدا
چاره یوز. [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) چاره جوی . و رجوع به چاره جوی شود.
-
راه یوز
لغتنامه دهخدا
راه یوز. (نف مرکب ) سخت جوینده ٔ راه . (یادداشت مؤلف ). راهجوی . رهجوی . رهیوز. (یادداشت مؤلف ).