کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یوخه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یوخه
/yuxe/
معنی
خوشی و لذتی که هنگام جماع و در لحظۀ رسیدن به منتهای شهوت و تمتع بهدست میدهد؛ ربوخه: ◻︎ گرچه بدم مرد زیر میره در آن حال / همچو زنغر شدم ز یوخهٴ رعنا (سوزنی: لغتنامه: یوخه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یوخه
لغتنامه دهخدا
یوخه . [ خ َ / خ ِ ] (اِ) رسیدن به منتهای شهوت تمتع و هنگام تمتع. (از برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) : گرچه بدم مرد زیر میره در آن حال همچو زن غر شدم ز یوخه ٔ رعنا. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری ).اما این کلمه دگرگون شده ٔ «ربوخه » است . در شع...
-
یوخه
لغتنامه دهخدا
یوخه . [ ی ُ خ َ / خ ِ ] (ترکی ،اِ) نان تنک . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). کاک . کعک . رقاقه . (از یادداشت مؤلف ). یخه . یخا.
-
یوخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yuxe خوشی و لذتی که هنگام جماع و در لحظۀ رسیدن به منتهای شهوت و تمتع بهدست میدهد؛ ربوخه: ◻︎ گرچه بدم مرد زیر میره در آن حال / همچو زنغر شدم ز یوخهٴ رعنا (سوزنی: لغتنامه: یوخه).
-
یوخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹یخه› [قدیمی] yuxe نوعی نان تنک و نازک؛ کاک.
-
یوخه
لهجه و گویش تهرانی
نان نازک و شیرین
-
واژههای مشابه
-
نون یوخه
لهجه و گویش تهرانی
نان نازک و ورق ورق شیرین
-
جستوجو در متن
-
Ubykh
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یوخه
-
یخا
لغتنامه دهخدا
یخا. [ ی ُ ] (ترکی ، اِ) یُخه . یوخه . نوعی نان نازک لوله کرده به چند لا. قسمی نان تنک شکرین . (یادداشت مؤلف ).
-
نون،نان(گونه ها)
لهجه و گویش تهرانی
بربری، تافتون، سنگک، مشهدی، لواش، پنجه کش،کماج،ساج،روغنی، قندی،شیری، زنجبیلی، پادرازی، خشکه، دو تنوره، شیرمال، توتک، فطیر (بدون خمیرمایه)، یوخه،برنجی،خرمایی
-
مخلا
لغتنامه دهخدا
مخلا. [ م ُ خ َل ْ لا ] (اِ) طعامی است ، و آن چنان باشد که چند عدد بادنجان بزرگ را پخته با یک من گوشت بریان کرده ٔ فربه با ساطور نرم سازند و چند عدد لیمو را بریده در آن بفشارند و در نان های یوخه ٔ آب زده پیچند و بخورند. (برهان ) (آنندراج ). یک نوع طع...
-
نان
لغتنامه دهخدا
نان . (اِ) پهلوی : نان ، ارمنی : نکن (نان پخته در خاکستر) ، مأخوذ از پهلوی ، نیکان = پارسی : نیگان ، بلوچی : نگن و نظایر آن ، از ایرانی باستان : نگن ، منجی : نگهن ، کردی : نن ، نان ، زازا: نا ، نان ، دوجیکی : نن ، گیلکی : نان ، فریزندی ، یرنی و نطنز...