کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یواش یواش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یواش یواش
لهجه و گویش بختیاری
yavâš-yavâš یواش یواش، بهتدریج، آهسته آهسته.
-
جستوجو در متن
-
خوشک خوشک
فرهنگ گنجواژه
یواش یواش.
-
لهم لهم
واژهنامه آزاد
آهسته آهسته. یواش یواش
-
خاموش خاموش
لغتنامه دهخدا
خاموش خاموش . (ق مرکب ) آهسته آهسته . یواش یواش . نرم نرمک : بدر بر حلقه زد خاموش خاموش برون آمد غلامی حلقه در گوش .نظامی .
-
بتدریج
لغتنامه دهخدا
بتدریج . [ ب ِ ت َ ] (ق مرکب ) کم کم .متدرجاً. تدریجاً. یواش یواش . پایه پایه . (ناظم الاطباء) : اصحاب سلطان همیشه این مراتب را منظورنداشته اند بلکه بتدریج ... آن درجات یافته اند. (کلیله و دمنه ). || پی در پی . (ناظم الاطباء).
-
سلانه سلانه
لغتنامه دهخدا
سلانه سلانه . [ س َل ْ لا ن َ / ن ِ س َل ْ لا ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) در تداول عامه ، آرام آرام ، یواش یواش (راه رفتن ). (فرهنگ فارسی معین ) : حاجی ... به اطراف نگاه کرد و سلانه سلانه براه افتاد. (صادق هدایت ).
-
جسته جسته
لغتنامه دهخدا
جسته جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ج َ ت َ / ت ِ ] (ق مرکب ) کم کم .سند آن در لفظ زبان شکسته بیاید. (آنندراج ). تک تک . گاه گاه . یک یک . (یادداشت مؤلف ). یواش یواش . تدریجاً. (فرهنگ نظام ): جسته جسته اخباری میرسد. جسته جسته اطلاعاتی به ما میرسد. جسته جسته...
-
خرامان
لغتنامه دهخدا
خرامان . [ خ ِ ] (نف ، ق ) خرامنده . (یادداشت بخط مؤلف ). رونده با ناز وتکبر و تبختر. (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ). خوش رفتار. (غیاث اللغات ). مختال . (زمخشری ) : بفرمود کاین را بجای آوریدهمان باغ یکسر بپای آوریدبجستند بسیار هر سوی باغ ببردند ز...
-
آهسته
لغتنامه دهخدا
آهسته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) آرام . بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته . (حدودالعالم ).شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه . فرخی .بس آهسته و چابک و بخردندز کنعان بامّ...
-
yaws
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یواش
-
همبار
واژهنامه آزاد
آهسته ، یواش
-
کم کم، کم کمک
لهجه و گویش تهرانی
یواش، تدریجی
-
slowly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به آرامی، یواش، بارامی، سست، باهستگی
-
کند
واژگان مترادف و متضاد
آهسته، بطیء، تانی، سست، ملایم، یواش ≠ تند، تیز، شتابنده