کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ینع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ینع
لغتنامه دهخدا
ینع. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِیانع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به یانع شود.
-
ینع
لغتنامه دهخدا
ینع. [ ی َ / ی ُ ] (ع اِمص ، اِ) رسیدگی میوه و هنگام چیدن آن . (ناظم الاطباء). رسیدگی میوه . بلوغ . بالیدگی . رسایی . (یادداشت مؤلف ) : چون زمان شباب و هنگام جوانی ایام از کهولت ینع و قطف ثمار به کبر سن و پیری رسد و ایام زمستان پای در دامن انزوا کشد...
-
ینع
لغتنامه دهخدا
ینع. [ ی َ / ی ُ ] (ع مص ) رسیدن ثمر و هنگام درویدن رسیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). رسیده شدن میوه . (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). به جای چیدن رسیدن میوه . (از تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ).
-
ینع
لغتنامه دهخدا
ینع. [ ی َ ن َ ] (ع اِ) نوعی از عقیق . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عقیق احمر. (یادداشت مؤلف ).
-
ینع
لغتنامه دهخدا
ینع. [ ی ُ ] (ع اِ) درخت بزرگ . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). درخت کلان و بزرگ . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ینوع
لغتنامه دهخدا
ینوع . [ ی ُ ] (ع مص ) به معنی ینع است . (ناظم الاطباء). به جای رسیدن میوه . (تاج المصادر بیهقی ). رسیدن ثمر و هنگام درودن رسیدن . (آنندراج ). و رجوع به ینع شود.
-
يَنْعِهِ
فرهنگ واژگان قرآن
رسیدن و کامل شدنش (منظور از ينع ميوه ، رسيدن و پخته شدن آن است )
-
عیص
لغتنامه دهخدا
عیص . (اِخ ) حصاری است بین ینع و مروه . و گویند عرضی است از اعراض مدینه در ساحل دریا. (از معجم البلدان ). کوهی است از کوههای مدینه . (منتهی الارب ).
-
یانع
لغتنامه دهخدا
یانع. [ ن ِ ] (ع ص ) ثمر رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد): ثمر یانع؛ میوه ٔ رسیده . (از ناظم الاطباء). میوه ٔ رسیده و پخته . (غیاث اللغات ). مقابل نارس . مقابل کال و نارسیده و خام : و عقیب هذا الرش سیل دافعو وراء هذا النبت روض یانع. ؟...
-
پختگی
لغتنامه دهخدا
پختگی . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) نضج . حالت و چگونگی چیزی که پخته باشد. رسیدگی . یَنع : هر یکی با جنس خود در کرد خوداز برای پختگی نم میخورد. مولوی . || عقل . حَزم . احتیاط. متانت . سنجیدگی . نباهت . وزن . باتجربگی . آزمودگی : فزون کرد ارچه سفر رودِ ...
-
پختن
لغتنامه دهخدا
پختن . [ پ ُ ت َ ] (مص ) (از پهلوی اف فونتن ) طبخ کردن . بآتش نرم کردن اعم از آنکه با آب گرم یا بر روی آتش یا بر روغن و چربو کنند. اهراء. (زوزنی ). || طبخ . چنانکه جامه و نسیجی را، انضاج : پختن دیگ ِ نیک خواهان راهرچه رخت سرا ست سوخته به . سعدی .- پخ...
-
پخته
لغتنامه دهخدا
پخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف )مطبوخ . قدیر که به آتش گرم و نرم شده باشد سهولت خوردن و هضم را. با حرارت قابل خوردن شده : عمری ای نابکار چون غلبه روی چونانکه پخته تفشیله . منجیک .یکی پای بریان ببرد از بره همه پخته چیزی که بد یکسره . فردوسی .آن دیگ پخ...
-
عقیق
لغتنامه دهخدا
عقیق .[ ع َ ] (ع اِ) مهره ای است سرخ رنگ که در یمن یافته شود، و جنسی است از آن که در سواحل دریای روم خیزد، تیره رنگ مانند آب که از گوشت نمکزده رود و در آن خطوط سپید خفی می باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سنگ سرخ ، و نوعی از نگینهای لعل . (...