کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یمیناً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یمیناً
لغتنامه دهخدا
یمیناً.[ ی َ نَن ْ ] (ع ق ) به سوی دست راست . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
أدّي يميناً (اليمينَ)
دیکشنری عربی به فارسی
سوگند ياد کرد , قسم خورد
-
جستوجو در متن
-
سوگند یاد کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أدّي يميناً (اليمينَ)
-
قسم خورد
دیکشنری فارسی به عربی
أدّي يميناً (اليمينَ)
-
اغافة
لغتنامه دهخدا
اغافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) خمانیدن شاخ غاف و جز آن را. (منتهی الارب ). کج کردن شاخ . و عبارت اللسان : «اغاف الشجرة؛ امالها من النعمة و الغضوضة». (از اقرب الموارد). || کج شدن شاخها براست و چپ : اغیفت الشجرة. مثل غافت . غافت الشجرة؛مالت اغصانها یمیناً و...
-
خرج هجین
لغتنامه دهخدا
خرج هجین . [ خ ُ ج ُ هََ ] (اِخ ) نام وادیی است و ابن اعرابی از ابوالمکارم زبیری چنین انشاد کرد : تبصر خلیلی هل تری من ظعائن بروض القطا یشعفن کل حزین جعلن یمیناً ذا العشیرة کله و ذات الشمال الخرج خرج هجین .(از معجم البلدان ).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ل َ لا ] (اِخ ) امراءة سالم بن قُحفان العنبری . شاعرة من شواعر العرب . قالت ترد علی زوجها سالم بن قحفان :حلفت یمیناً یا ابن قحفان بالذی تکفل بالارزاق فی السهل و الجبل تزال حبال ٌ محصدات اعدهالها ما مشی علی خفه جمل فاعط و لاتبخل لمن جاء طالباً...
-
احلاس
لغتنامه دهخدا
احلاس . [ اِ ] (ع مص )پوشیدن ستور. (تاج المصادر). پلاس بر پشت ستور افکندن . حِلس پوشانیدن ستور را. || حِلس پوشیدن شتر. || باران خرد باریدن . پیوسته باریدن . || بسیار گردیدن گیاه و پوشیدن آن زمین را. || افلاس . (منتهی الارب ). || غبن در بیع. || محکم ک...
-
خرج
لغتنامه دهخدا
خرج . [ خ َ ] (اِخ ) موضعی است به یمامه . (منتهی الارب ). نام وادیی است از سرزمین یمامه و در آن قرایی است از بنی قیس بن ثعلبةبن عکابه ... در طریق مکه براه بصره . این سرزمین از بهترین وادیهای یمامه است چه زمین آن زراعتی است ونخل کم دارد. ذوالرمة دربار...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) موصلی . مؤلف صفةالصفوة (جزء 4 ص 161) آرد که : از احمد المیمونی از ولد میمون بن مهران روایت است که گفت : احمد الموصلی نزد ما آمد و من نزد او رفتم . مرا گفت : یا احمد ان تعمل قد عمل العاملون قبلک ، و ان تعبد فقد تعبد المتعبدون ...
-
ارمام
لغتنامه دهخدا
ارمام . [ اَ ] (اِخ ) کوهی است در دیار باهلةبن اعصر و گویند ارمام وادیی است که به ثلبوت از دیار بنی اسد ریزد و گویند وادیی است بین حاجر و فید. (معجم البلدان ). || یوم ارمام ؛ از ایام عرب است . راعی راست :تبصر خلیلی هل تری من ظعائن تجاوزن ملحوبا فقِلن...
-
تیامن
لغتنامه دهخدا
تیامن . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) به یمن آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر دست راست بردن کسی : تیامن به ؛ بر دست راست برد آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بطرف راست میل کردن . (آنندراج ). براست شدن . (زوزنی ) (از...
-
تحلل
لغتنامه دهخدا
تحلل . [ ت َ ح َل ْ ل ُ ] (ع مص ) استثنا کردن در سوگند. (تاج المصادر بیهقی ). تحلل در یمین ؛ استثنا کردن در سوگند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || تحلل از یمین ؛ بیرون آمدن ازقسم به کفاره . (منتهی الارب ) (آنند...