کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یمین
/yamin/
معنی
۱. راست؛ طرف راست.
۲. دست راست انسان.
۳. (اسم) قسم؛ سوگند.
〈 یمین غموس: [قدیمی] سوگند دروغ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یمین
فرهنگ نامها
(تلفظ: yamin) (عربی) (در قدیم) راست ، سمت راست ، در مقابلِ یسار ؛ دست راست انسان ؛ (به مجاز) دست یار، مایه اقتدار ؛ سوگند ؛ توانگری ، برکت و سعادت .
-
یمین
لغتنامه دهخدا
یمین . [ ی َ ] (ع اِ) سوی راست ، خلاف یسار. ج ، اَیْمُن ، ایمان . جج ، ایامن ، ایامین . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست راست از سویها. (یادداشت مؤلف ). سوی دست راست و به این معنی جمع ندارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سوی دست راس...
-
یمین
لغتنامه دهخدا
یمین . [ ی ُ م َی ْ ی ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر یَمین ، یعنی سوی راست . (ناظم الاطباء).
-
یمین
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . ] (اِ.)1 - سمت راست . 2 - سوگند، قسم .
-
یمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، مقابلِ یسار، جمع: اَیْمان] [قدیمی] yamin ۱. راست؛ طرف راست.۲. دست راست انسان.۳. (اسم) قسم؛ سوگند.〈 یمین غموس: [قدیمی] سوگند دروغ.
-
واژههای مشابه
-
يمين
دیکشنری عربی به فارسی
مستقيم , راست , درست , صحيح , واقعي , بجا , حق , عمودي , قاءمه , درستکار , در سمت راست , درست کردن , اصلا ح کردن , دفع ستم کردن از , درست شدن , قاءم نگاهداشتن
-
يَمِينِ
فرهنگ واژگان قرآن
دست راست - سمت راست - خيرو سعادت - قهر و غلبه و نيرومندي - دين (جمله "قالوا انکم کنتم تاتوننا عن اليمين" کنايه از اين است که شما خود را خيرخواه ما معرفي ميکرديد و استعمال کلمه يمين در اين معنا شايع است بعضي از مفسرين گفتهاند : مراد از کلمه يمين دين ...
-
یمینالله
فرهنگ نامها
(تلفظ: yaminollāh) (عربی) مایهی برکت و سعادتمندی خدایی .
-
یمین امیرالمؤمنین
لغتنامه دهخدا
یمین امیرالمؤمنین . [ ی َ ن ُ اَ رِل ْ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) لقب ابوالقاسم محمودبن ملکشاه سلجوقی . (ازمجمل التواریخ والقصص ص 9). رجوع به محمود... شود.
-
یمین خوردن
لغتنامه دهخدا
یمین خوردن . [ی َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) قسم خوردن . سوگند خوردن . سوگند یاد کردن . (یادداشت مؤلف ) : گیتی همه به ملکت او را کند شرف دولت همه به جان و سر او را خورد یمین . فرخی .نیستی آگاه به حق خدای بیهده دانی که نخوردم یمین . ناصرخسرو.- یمین...
-
یمین الدوله
لغتنامه دهخدا
یمین الدوله . [ ی َ نُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) وزیر خوارزمشاه ، مقتول خنجریکی از فداییان . (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 365).
-
یمین الدوله
لغتنامه دهخدا
یمین الدوله . [ ی َ نُدْدَ ل َ ] (اِخ ) بهرام شاه غزنوی ابن مسعودبن ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین . رجوع به بهرام شاه شود.
-
ابن یمین
لغتنامه دهخدا
ابن یمین . [ اِ ن ُ ی َ ] (اِخ ) فخرالدین محمودبن یمین الدین محمد طغرائی . شاعر فارسی شیعی . مولد او به فریومد خراسان و وفات او به سال 763 یا 765 یا 769 هَ . ق . هم بدانجا. پدر اوطغرائی نیز شاعر بوده است . ابن یمین شاعری متوسط است و پیروی طریقه ٔ انو...
-
اصحاب یمین
لغتنامه دهخدا
اصحاب یمین .[ اَ ب ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصحاب الیمین . خداوندان دست راست یعنی بهشتیان که نامه ٔ اعمالشان به دست راستشان داده میشود یا در دست راست عرصات محشرمی ایستند. (فرهنگ نظام ). آنهااند که در وقت اخراج ذریت از صلب آدم علیه السلام ایشا...