کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یمانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یمانی
/yamāni[y]/
معنی
۱. ساخته شده در یمن: تیغ یمانی.
۲. [قدیمی] برآمده از سوی یمن: برق یمانی.
٣. [مجاز] جنوبی.
٤. (اسم) [قدیمی، مجاز] نوعی شمشیر.
٥. از مردم یمن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یمانی
لغتنامه دهخدا
یمانی . [ ی َ ] (اِخ ) عمربن محمدبن عبدالحکم ، مکنی به ابوحفص . از زهاد متصوفه و از اوست :کتاب قیام اللیل و التهجد. (از فهرست ابن الندیم ).
-
یمانی
لغتنامه دهخدا
یمانی . [ ی َ نی ی ] (ص نسبی ) منسوب به یمن . (منتهی الارب ). یمانیة. منسوب به یمن . گویند: رجل یمانی . (از ناظم الاطباء).- سیف یمانی ؛ شمشیر یمانی . (مهذب الاسماء). و رجوع به یمن شود.|| نوعی شمشیر. (نوروزنامه ).
-
یمانی
لغتنامه دهخدا
یمانی .[ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به یمن . (ناظم الاطباء). منسوب به یمن که نام ملکی است معروف و الف در لفظ یمانی عوض از یای مشدد است ، پس یمانی به تشدید یاء گفته نشود مگر در هنگام جمع بستن . (از آنندراج ) : شعری به سیاقت یمانی بی شعر به آستین فشانی . نظ...
-
یمانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به یمن) [عربی: یمانیّ] ‹یمنی› yamāni[y] ۱. ساخته شده در یمن: تیغ یمانی.۲. [قدیمی] برآمده از سوی یمن: برق یمانی.٣. [مجاز] جنوبی.٤. (اسم) [قدیمی، مجاز] نوعی شمشیر.٥. از مردم یمن.
-
واژههای مشابه
-
علوی یمانی
لغتنامه دهخدا
علوی یمانی . [ ع َ ل َ ی ِ ی َ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن ابراهیم بن اسماعیل بن عبداﷲبن عبدالرحمان بن محمدبن یوسف علوی یمانی زبیدی . رجوع به علوی زبیدی شود.
-
علوی یمانی
لغتنامه دهخدا
علوی یمانی . [ ع َ ل َ ی ِ ی َ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن محمدبن یوسف بن عمربن علی بن ابی بکر علوی زبیدی یمانی حنفی ، ملقب به وجیه الدین . رجوع به علوی زبیدی شود.
-
علوی یمانی
لغتنامه دهخدا
علوی یمانی . [ ع َ ل َ ی ِی َ ] (اِخ ) یحیی بن قاسم بن عمر بن علوی حسنی یمانی صنعانی ، ملقب به عزالدین . نحوی و مفسر است که در سال 680 هَ . ق . متولد شد. وی به بغداد و شام و خراسان سفر کرد و در سال 750 درگذشت . او راست : 1- تحفة الاشراف فی کشف غوامض ...
-
Sirius
شِعرای یمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارۀ آلفای کلب اکبر که پرنورترین ستارۀ شب از قدر 1/4ـ است
-
جزع یمانی
لغتنامه دهخدا
جزع یمانی . [ ج َ ع ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهره ای است که به یمن منسوب است و آنرا جزع یمنی و قسمی از آنرا نیز جزع ظفاری گویند. رجوع به جزع و جزع ظفاری و کتاب الجماهر بیرونی ص 174 شود : ز جزع یمانی یکی گنبدی نشستنگه نامور موبدی . فردوسی .خطخط...
-
زبید یمانی
لغتنامه دهخدا
زبید یمانی . [ زُ ب َ دِ ی َ ] (اِخ ) از اهل حدیث و راوی ازامیرالمؤمنین علی (ع ) است . (از تاریخ قم ص 294).
-
رقاع یمانی
لغتنامه دهخدا
رقاع یمانی . [ رِ ع ِ ی َ ] (اِ مرکب ) دوایی باشد چون جوزالقی مقیی ، جز اینکه شکل رقاع یمانی مثلث و سرش شکافته است . (یادداشت مؤلف ). به جوزالقی ماند اماسر وی شکافته بود و بهترین آن بود که رسیده بود و طبیعت آن گرم و خشک است بلغم و رطوبات معده را ببر...
-
رقع یمانی
لغتنامه دهخدا
رقع یمانی . [ رَ ع ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گویند درختی است بقدر درخت گردکان ، و برگش مثل برگ درخت چنار وثمرش شبیه به انجیر بقدر انار و دانه ٔثمرش مانند دانه ٔ انجیر و بارش شیرین و مأکول است و در مصر انجیر فرنگی گویند. بلندی درختش زیاده بر دو...
-
رکن یمانی
لغتنامه دهخدا
رکن یمانی . [ رُ ن ِ ی َ ] (اِخ ) یکی از ارکان کعبه است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یکی از ارکان کعبه است و آن رکنی است که در سمت یمن واقع شده رکن دوم را رکن بصری و سوم را رکن عراقی و چهارم را شامی گویند. رجوع به عقد الفرید ج 4 ص 129 ...
-
طاوس یمانی
لغتنامه دهخدا
طاوس یمانی . [ وو س ِ ی َ ] (اِخ ) ابن کیسان الخولانی الهمدانی الیمانی اهل یمن و از ابناءالفرس است . یکی از اعلام تابعین بشمار است ، از ابن عباس و ابی هریرة استماع حدیث کرده ، مجاهد و عمروبن دینار از او روایت کنند، و از طبقه ٔ مالک بن دینار الصوفی و ...