کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یل چشمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یل چشمه
لغتنامه دهخدا
یل چشمه . [ ی َ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، واقع در 65000گزی شمال خاوری گنبدقابوس و 12000گزی جنوب راه فرعی مراوه تپه ، با 540 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
واژههای مشابه
-
یَل
لهجه و گویش بختیاری
yal 1. یل، پهلوان؛ 2. نشانه جمع براى اسم gowyal>:گاوان؛ tiyal:چشمان> .
-
یل آباد
لغتنامه دهخدا
یل آباد. [ ی َ ] (اِخ ) قصبه ای ازدهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان ساوه ، واقع در 9هزارگزی جنوب باختری ساوه . سکنه ٔ آن 2654 تن و آب آن ازرودخانه است . از این ده به دیه های آسیابک و آقادره می توان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
یل اوبار
لغتنامه دهخدا
یل اوبار. [ ی َ اَ / اُو ] (نف مرکب ) (از: یل + اوبار، ماده ٔ مضارع اوباریدن یا اوباشتن به معنی بلعیدن و افکندن ) یل شکار. یل افکن . که پهلوانان را بر زمین زند و شکست دهد. و در اینجا به مناسبت «نهنگ » و تشبیه «سنان »بدان به کام فروبرنده ٔ یل . بلعنده...
-
یل فکن
لغتنامه دهخدا
یل فکن . [ ی َ ف َ / ف ِ ک َ ] (نف مرکب ) یل افکن . که پهلوانان را بر زمین افکندو شکست دهد. سخت شجاع و جنگاور و دلیر : آن گرد یل فکن که به تیر و سنان گرفت اندر نهاله گه بدل آهوان هزبر. ابوطاهر خسروانی .به دستی گرفتش قفا یل فکن به دستی کشیدش زبان از د...
-
یَل،یَله، یَلَک، یالَک
لهجه و گویش تهرانی
کت، نیم تنه جلوباز زنانه آستینداربا تزئینات،ژیله
-
یل و پیرهن
فرهنگ گنجواژه
جامه
-
جستوجو در متن
-
گوره قلعه
لغتنامه دهخدا
گوره قلعه . [ گ َ رَ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 21000 گزی جنوب سقز و 6000 گزی باختر قشلاق یل . کوهستانی و سردسیر و دارای 450 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رودخانه است . محصول آن غلات و لبنیات و حبوب و توتون...
-
قشلاق ولی ا
لغتنامه دهخدا
قشلاق ولی ا. [ ق ِ وَ لی یُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی از دهستان پائین شهرستان نهاوند واقع در 25 هزارگزی شمال باختری نهاوند و 6 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ نهاوند به کرمانشاه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 160 تن است . آب آن از چ...
-
قزل یول
لغتنامه دهخدا
قزل یول . [ ق ِ زِ یُل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 34 هزارگزی شمال کلیبر و 24 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مایل به گرمی مالاریایی است . سکنه ٔ آن 6 تن . آب آن از رودخانه ٔ گوی آغاج...
-
گوکلان
لغتنامه دهخدا
گوکلان . [ گ ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای شهرستان گنبدقابوس ، همچنین نام یکی از طوایف ترکمن است . این دهستان در قسمت خاور شهرستان و قسمتی در دشت است و اکثر قراء آن در دره های کوهستانی واقع است و هوای دشت معتدل و هوای قراء کوهستانی به نسبت ارتفاع م...
-
دژم گشتن
لغتنامه دهخدا
دژم گشتن . [ دُ ژَ/ دِ ژَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دژم گردیدن . اندوهگین شدن . غمین شدن . افسرده شدن . اندوهناک شدن : یکی هفته با سوک گشته دژم به هشتم برآمد ز شیپور دم . فردوسی .ورا پهلوان هیچ پاسخ نداددژم گشت و سر سوی ایوان نهاد. فردوسی .به نزدیک آن مرد...
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . (اِمص ) نوشیدن . (رشیدی ) (اوبهی ) (برهان قاطع) (جهانگیری )(آنندراج ) (انجمن آرا). آشامیدن . (برهان قاطع) (جهانگیری ). عمل نوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). اسم از نوشیدن است . (یادداشت مؤلف ). نوشیدن مطلقاً و نوشیدن می و باده نوشی : هوا پرخروش و ...