کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یلی
لغتنامه دهخدا
یلی . [ ی َ ] (حامص ) چگونگی یل . پهلوانی و دلیری و دلاوری . شجاعت و جنگاوری : کنون چنبری گشت پشت یلی نباشم همی خنجر کابلی . فردوسی .ببندید یکسر میان یلی ابا گرز و با خنجر کابلی . فردوسی .به نستوه فرمود تا برنشست میان یلی تاختن را ببست . فردوسی .هنر ...
-
یلی
لغتنامه دهخدا
یلی . [ ی َ لی / ی َل ْ لی ] (اِ) یللی . بانگ و فریادی که در حالت مستی و یا هنگام رسیدن خبر خوش می نمایند. (ناظم الاطباء). رجوع به یللی شود. || به زیر آمدن چیزی از چیزی و اندیشه از دل . (از احوال و اشعار رودکی ذیل ص 1090) : ز اسب یلی آمد آن گه نرم نر...
-
واژههای مشابه
-
یلی باغ
لغتنامه دهخدا
یلی باغ . [ ی ِل ْ لی ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 54هزارگزی جنوب خاوری مراغه ، با 154 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
یلی درق
لغتنامه دهخدا
یلی درق . [ ی ِل ْ لی دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 6هزارگزی شوسه ٔ مراغه -میانه ، با 575 تن سکنه . آب آن ازچشمه و راه آن مالرو است . در دو محل به فاصله ٔ هزارگز به نام بالا و پایین مشهور است . سکنه ٔ ...
-
یلی زن
لغتنامه دهخدا
یلی زن . [ ی َ لی / ی َل ْ لی زَ ] (نف مرکب ) خواننده و سازنده . (ناظم الاطباء). خواننده و سازنده را گویند. (آنندراج ) (برهان ). یللی زن : گشته یلی زن همه بر بانگ نی همچو زنان یله از بهر می . میرخسرو (از آنندراج ).و رجوع به یللی و یللی زن شود.
-
یلی زن
فرهنگ فارسی معین
(یَ. زَ) (ص فا.) خواننده .
-
یلی زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹یللیزن› [قدیمی] yalizan ۱. کسی که یللی بزند.۲. آنکه در وقت خوشی و شادی بانگ بردارد: ◻︎ گشته یلیزن همه بر بانگ نی / همچو زنان یله از بهر می (امیرخسرو: لغتنامه: یلیزن).
-
جستوجو در متن
-
قهرمانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پهلوانی، یلی، ۲. دلیری، شجاعت
-
پهلوانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. شجاعت، قهرمانی، یلی ۲. شهری ۳. پارسی، فارسی
-
شجاعت
واژگان مترادف و متضاد
پرجگری، پهلوانی، جلادت، ، جنگاوری، جنگجویی، دلاوری، دلیری، رشادت، شهامت، قهرمانی، مردانگی، یلی ≠ جبن
-
گنجه چای
لغتنامه دهخدا
گنجه چای . [ گ َ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) رودخانه ای است که گنجه بر کنار آن واقع شده است . رجوع به گنجه و لاروس بزرگ ذیل «یلی زاوت پل » شود.
-
آزاده سرو
لغتنامه دهخدا
آزاده سرو. [ دَ / دِ س َرْوْ ] (اِ مرکب ) سرو آزاد : یلی دید مانند آزاده سروبرخ چون تذرو و میان همچو غَرْو.فردوسی .
-
اژدهاسار
لغتنامه دهخدا
اژدهاسار. [ اَ دَ ] (ص مرکب ) اژدهاسر. که سری مانند اژدها دارد : نگه کرد شاه آن یلی یال و برزبکف کوه کوب اژدهاسار گرز.اسدی .