کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یلمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یلمه
/yalme/
معنی
جامۀ بلند؛ قبا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یلمه
لغتنامه دهخدا
یلمه . [ ی َ م َ / م ِ ] (اِ) یلمق . (دهار). نوعی از جامه ٔ پوشیدنی دراز که قبا نیز گویند. (ناظم الاطباء). قبا و معرب آن یلمق است . (از منتهی الارب ) (از المعرب جوالیقی ص 354) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا). قبا. یلمک . (یادداشت مؤلف ). قبا. (د...
-
یلمه
لغتنامه دهخدا
یلمه . [ ی ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبدقابوس ، واقع در 5000گزی خاور پهلوی دژ، کنارراه فرعی گنبدقابوس . سکنه ٔ آن 520 تن و آب آن از رودخانه ٔ گرگان است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
یلمه
لغتنامه دهخدا
یلمه . [ ی ُ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) آنچه در تغاری به حیوانات خورانند. (آنندراج ). اسم است از مصدر «یلماق »ترکی به معنی چیدن و کندن علف و گیاه و هم اکنون در آذربایجان خوشه های چیده ٔ گندم و جو و هر علف چیده را گویند اعم از اینکه به ستور بخورانند یا ن...
-
یلمه
فرهنگ فارسی معین
(یَ مِ) (اِ.) قبا.
-
یلمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yalme جامۀ بلند؛ قبا.
-
یلمه
واژهنامه آزاد
(یُلمه) روستایی در نزدیکی شهر آق قلا در استان گلستان.
-
واژههای مشابه
-
یلمه ریش
لغتنامه دهخدا
یلمه ریش . [ ی َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) ریش پهن و دراز. (ناظم الاطباء). مصحف «بلمه ریش ». رجوع به «بلمه ریش » شود.
-
یلمه سرفراز
لغتنامه دهخدا
یلمه سرفراز. [ ی َ م َ س َ ف َ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقایی ایران ، مرکب از 300 خانوار است و در حوالی هونقان و کررویه مسکن دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 80).
-
یلمه عبدالغنی
لغتنامه دهخدا
یلمه عبدالغنی . [ی َ م َ ع َ دُل ْ غ َ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقایی ایران ، مرکب از 50 خانوار است و در حوالی هونقان و کررویه مسکن دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 80).
-
جستوجو در متن
-
یلمق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از ترکی: یلمه] [قدیمی] yalmaq = یلمه
-
یلمق
لغتنامه دهخدا
یلمق . [ ی َ م َ ] (معرب ، اِ) معرب یلمه که به معنی قباست . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مأخوذ از یلمه ٔ فارسی و به معنی آن . ج ، یلامق . (ناظم الاطباء). معرب یلمه ٔ فارسی . قبا. (از المعرب جوالیقی ص 355) (یادداشت مؤلف ). یلمه . (دهار). و رجوع به ...
-
یلمک
لغتنامه دهخدا
یلمک . [ ی َ م َ ] (اِ) یلمه . قبا و معرب آن یلمق است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یلمه شود.
-
یلامق
لغتنامه دهخدا
یلامق . [ ی َم ِ ] (ع اِ) ج ِ یلمق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به یلمق و یلمه شود.