کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یقه گرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یقه بلند
لهجه و گویش تهرانی
پیراهن دارای یقه بلند استوانه ای دور گردن
-
یقه جردادن
لهجه و گویش تهرانی
عاصی شدن
-
یقه درانی
لهجه و گویش تهرانی
تعصب زیاد بخرج دادن
-
یقه راسته
لهجه و گویش تهرانی
نوعی یقه
-
یقه سفید
واژهنامه آزاد
افرادی که مرتکب جرم کلاهبرداری می شوند مشهور به یقه سفیدها میباشند
-
white-collar crime
جُرم یقهسفیدها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حقوق] تخطی عاری از خشونت صاحبمنصبان یا کارشناسان خبرۀ اقتصادی از حقوق کیفری با اتکا بر دانش حرفهای یا نفوذ سیاسی به قصد بهرهبرداری مالی
-
جنگ دست به یقه
دیکشنری فارسی به عربی
مشاکل داخلية
-
یقه چاک،()دادن
لهجه و گویش تهرانی
عزاداری،شیفتگی
-
دست به یخه/ یقه،() شدن
لهجه و گویش تهرانی
درگیری،دعوا،دعواکردن
-
جستوجو در متن
-
crewneck
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یقه گرد
-
طوق
دیکشنری عربی به فارسی
تنگ اسب , محيط , قطر شکم , ابعاد , تنگ بستن , بست , بست اهني وچرمي , باتنگ بستن , دور گرفتن , يقه گرد و حلقوي چين دار مردان و زنان قرون 61 و 71 ميلا دي , غرور , تکبر , پرخاش , تاه کردن , چروک کردن , ناهموار کردن
-
ریشاریش
لغتنامه دهخدا
ریشاریش . (ص مرکب ، ق مرکب ) جنگ دست به یقه . جنگ رویاروی . دست به گریبان . (فرهنگ فارسی معین ). جنگ تن بتن . (از یادداشت مؤلف ) : جنگی صعب و کاری ریشاریش و یک زمان بداشت و چند تن از هر دو جانب کشته شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436). هر برج که برابر ...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...
-
چرخی
لغتنامه دهخدا
چرخی . [ چ َ ](ص نسبی ، اِ) هر چیز که چرخ زننده باشد، مانند کبوتر چرخی و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کبوتر چرخی که در هوا معلق زند. || جنسی از جامه ٔ نازک ابریشمی . (برهان ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || نوعی از اطلس نفیس هم هست . (بر...
-
خود
لغتنامه دهخدا
خود. (اِ) مغفر. کلاه سپاهی که از آهن و یا فلز دیگر سازند. (ناظم الاطباء). کلاهی که در جنگ بر سر نهند. خوی . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بیضه . (یادداشت بخط مؤلف ) : همان خود و مغفر هزارودویست بگنجور فرمود کَاکنون مایست . فردوسی .ز هر سو زبانه همی برکشیدک...