کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یفج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یفج
لغتنامه دهخدا
یفج . [ ی َ ] (اِ) بفج . لعاب دهن را گویند و آبی که در وقت حرف زدن از دهن مردم برآید. (برهان ). یفج غلط و بفج صحیح است . (یادداشت مؤلف ). مصحف بفج است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به بفج شود.
-
جستوجو در متن
-
قاقزان
لغتنامه دهخدا
قاقزان . [ ق ُ / ق ِ ] (اِخ ) ثغری (حدی ) از نواحی قزوین که در آن تندبادهای سخت میوزد. طرماح گوید: یُفِج ﱡالریح فج ّ القاقزان . (معجم البلدان ج 7 ص 16). از بلوکات قزوین که در شمال غربی آن شهر واقعاست . قریه ٔ مهم آن قاقزان ، مسکن ایل کاکاوند است .