کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یعفور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یعفور
لغتنامه دهخدا
یعفور. [ ی َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان ، از بنی یعفور در صنعا و یمن (248-259 هَ . ق .). (یادداشت مؤلف ).
-
یعفور
لغتنامه دهخدا
یعفور. [ ی َ ] (اِخ )نام خر آن حضرت پیغمبر اسلام (ص ). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از مکارم الاخلاق ص 139). نام خر آن حضرت (ص ) و اصل آن عُفَیْر است . پیامبر(ص ) بر وی سوار می شدی . چون حضرت وفات یافت ، یعفور خود را هلاک کرد. واﷲ اعل...
-
یعفور
لغتنامه دهخدا
یعفور. [ ی َ ] (ع اِ) آهوبره . گوزن بچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آهوبره که اندک مایه قوت گرفته باشد. (دهار) (از مهذب الاسماء). آهوبچه ٔ میان خشف ورشا. ج ، یعافیر. (یادداشت مؤلف ). || آواز. || جنبش . || پاره ای از شب . ج ، یعافیر. ...
-
یعفور
لغتنامه دهخدا
یعفور. [ ی َ / ی ُ ] (ع اِ) آهوی خاکسترگون یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
ام یعفور
لغتنامه دهخدا
ام یعفور. [ اُم ْ م ِی َ ] (ع اِ مرکب ) ماده سگ . (از المرصع) : یا ام یعفور سقاک العهدلازال من صید علیک لبد.راجز (از المرصع).و رجوع به یعفور شود.
-
بنی یعفور
لغتنامه دهخدا
بنی یعفور. [ ب َ ی َ ] (اِخ ) حکامی که از سال 247 تا 345 هَ . ق . در صنعا و یمن حکمرانی کردند. اولین آنها محمدبن یعفور (247 هَ . ق .) و آخرینشان عبداﷲبن قحطان (352 - 378 هَ . ق .). این سلسله بتدریج از اهمیت افتاد. (طبقات السلاطین ص 81).
-
جستوجو در متن
-
یعافیر
لغتنامه دهخدا
یعافیر. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ یعفور. (از ناظم الاطباء) (دهار). رمه ٔ تکه از آهو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به یعفور شود.
-
عفیر
لغتنامه دهخدا
عفیر.[ ع ُ ف َ ] (اِخ ) نام خر پیغمبر (ص ) مانند یعفور. || اسبی است مر جهینه را. (از منتهی الارب ).
-
ابراهیم یعفوری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم یعفوری . [ اِ م ِ ی َ ] (اِخ ) چهارمین تن از سلاطین بنی یعفور در صنعاء یمن (279 هَ .ق .).
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم هفتمین از بنی یعفور صنعاء یمن (332 تا 352 هَ . ق ).
-
ابویعفور
لغتنامه دهخدا
ابویعفور. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) عبدالکریم بن یعفور. محدث است و یحیی بن یحیی النیشابوری از او روایت کند.
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ )ابن ابراهیم . پنجمین و ششمین از بنی یعفور در صنعا و یمن از حدود 285 تا 288 و از 303 تا 332 هَ .ق .
-
یعفوریه
لغتنامه دهخدا
یعفوریه . [ ی َ ری ی َ ] (اِخ ) صنفی از فرقه ٔ غالیه ٔ منسوب به محمدبن یعفور. (مفاتیح ). از فِرَق شیعه ٔ امامیه ، معاصرین ابومحمد هشام بن حکم . (از خاندان نوبختی ص 267). و رجوع به مقالات اشعری ص 49 شود.