کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یشک
/yašk/
معنی
دندان؛ دندان تیز و برندۀ جانوران درنده: ◻︎ بسپاریم دل به جستن جنگ / در دم اژدها و یشک نهنگ (عنصری: ۳۶۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
fang
-
جستوجوی دقیق
-
یشک
لغتنامه دهخدا
یشک . [ ی َ ] (اِ) دندان بزرگ بود از آن ِ ددان . (لغت فرس اسدی ). چهار دندان بزرگ پیشین بهایم و سباع . (یادداشت مؤلف ). ناب و دندان بزرگ جانوران سبع و وحشی . (ناظم الاطباء). دندان بزرگ شیر و فیل و گرگ و اسب و سگ که به عربی ناب و به هندی کچلی وکیلا گ...
-
یشک
فرهنگ فارسی معین
(یَ) (اِ.) دندان ، دندان پیشین .
-
یشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yašk دندان؛ دندان تیز و برندۀ جانوران درنده: ◻︎ بسپاریم دل به جستن جنگ / در دم اژدها و یشک نهنگ (عنصری: ۳۶۸).
-
جستوجو در متن
-
یشگ
لغتنامه دهخدا
یشگ . [ ی َ ] (اِ) یشک . رجوع به یشک شود.
-
ذوناب
لغتنامه دهخدا
ذوناب . (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از درنده مثل گرگ وشیر چه ناب بمعنای دندان یشک است . (غیاث اللغات ).- امثال :شر اهر ذاناب ؛ شری که ببانگ آورده است خداوند یشک را.
-
ذوی الانیاب
لغتنامه دهخدا
ذوی الانیاب . [ ذَ وِل ْ اَن ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوندان یشک .
-
دندان گراز
لغتنامه دهخدا
دندان گراز. [ دَ گ ُ ] (ص مرکب ) آنکه دندانهای بلند دارد. که دندانهای بلند و دراز دارد چون یشک گراز. بزرگ و ستبر دندان . انیب . (یادداشت مؤلف ).
-
شدیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شتیار› [قدیمی] šo(a)dyār = شدکار: ◻︎ به زخم پای ایشان کوه دشت است / به زخم یشک ایشان دشت شدیار (عنصری: ۳۹)، ◻︎ یکی را زمین بوستان است و شوره / یکی کشت و فالیز و شدیار دارد (ناصرخسرو۱: ۲۲۳).
-
روان گیر
لغتنامه دهخدا
روان گیر. [ رَ ] (نف مرکب ) روان گیرنده . گیرنده ٔ روان . آنکه یا آنچه روان را بستاند. آنکه یا آنچه روح از تن جدا کند. روانستان . جانستان : چه گویی دایه زین پیک روان گیرکه ناگه بردلم زد ناوک تیر. (ویس و رامین ).هنوز افتاده بد شاه جهانگیرکه خوک او را ...
-
نشک
لغتنامه دهخدا
نشک . [ ن َ ] (اِ) درخت ناژ باشد. (فرهنگ اسدی ).درخت ناژو را گویند. (جهانگیری ). درختی است که بار نیارد. (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی ). درخت صنوبر وکاج . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). درخت صنوبر. (انجمن آرا) (آنندراج ). درخت ناز و نوژ باشد. (اوبهی )....
-
شدیار
لغتنامه دهخدا
شدیار. [ ش ُ ] (اِ) به معنی شدکار است که شخم کردن و شکافتن زمین باشد بجهت زراعت کردن و با ذال نقطه دار هم آمده است به معنی زمینی که آن را گاو رانده باشند تا تخم بیفشانند. (برهان ). شدکار. شیار و شخم زمین . زمین گاوکرده که تخم کارند در او. (اوبهی ). ش...
-
زند
لغتنامه دهخدا
زند. [زَ ] (ص ) بزرگ . عظیم . (از برهان ) (غیاث ). بزرگ مرادف زنده . (از فرهنگ رشیدی ). عظیم . بزرگ . (ناظم الاطباء). بزرگ مانند زنده پیل ... (از انجمن آرا) (از آنندراج ). زنده . ژنده . بزرگ . عظیم . کلان . قوی . نیرومند. (فرهنگ فارسی معین ). بزرگ . ...
-
چخ
لغتنامه دهخدا
چخ . [ چ َ ] (اِ) غلاف کارد و شمشیر و مانند آنرا گویند. (برهان ). غلاف کارد و شمشیر و امثال آن . (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ).غلاف کارد و شمشیر و خنجر و امثال آن باشد. (جهانگیری ) (شعوری ). غلاف کارد و شمشیر. (آنندراج ). غلاف کارد و شمشیر و جز آن . جلد ...
-
ناب
لغتنامه دهخدا
ناب .(ع اِ) دندان نشتر. (منتهی الارب ). چهار دندان نیش سبع و بهایم و چهار دندان بزرگ حیوانات باشد. (برهان قاطع). دندان نیشتر. (مهذب الاسماء). السن الذّی خلف الرباعیة، مؤنث . ج ، اَنیُب ، انیاب ، نُیوب ، اناییب . یقال فی المجاز: «عضته ُ انیاب ُ الدهر...