کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یشوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یشوع
لغتنامه دهخدا
یشوع . [ ی َ ] (اِخ ) یسوع . عیسی (ع ). (یادداشت مؤلف ) : سرانجیل یشوع مسیح پسر خدا. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 16). رجوع به یسوع و عیسی شود.
-
واژههای مشابه
-
یشوع بخت
لغتنامه دهخدا
یشوع بخت . [ ی َ ب ُ ] (اِخ ) (به معنی عیسی نجات داده ) صورت دیگر بختیشوع است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به بختیشوع شود.
-
یشوع بخت
لغتنامه دهخدا
یشوع بخت . [ ی َ ب ُ ] (اِخ ) نام یکی از ایرانیان نسطوری مذهب بوده که قانون مدنی زمان ساسانیان را به سریانی ترجمه کرده است و این ترجمه در بسیاری از موارد مطابق است با قوانین «ماتیکان هزار داتستان » پهلوی . (از فرهنگ ایران باستان ص 173). و رجوع به الج...
-
جستوجو در متن
-
بختن
لغتنامه دهخدا
بختن . [ ب ُ ت َ ] (مص ) (پهلوی و مصدر دوم آن بزشن ). رهائی بخشیدن و نجات دادن . رستگاری بخشیدن . و از این مصدر است نامهای سبخت ، چهاربخت ، مرابخت ، بختیشوع ، یشوع بخت ، سی بخت ، هفتان بخت و مهبزد. (یادداشت مؤلف ).
-
عِيسَى
فرهنگ واژگان قرآن
نام يکي از پيامبران اولوالعزم الهي علي نبينا وعليه السلام (کلمه عيسي در اصل يشوع بوده که هم به معناي مخلص تفسير شده و هم به معناي منجي و در بعضي از اخبار به کلمه يعيش ( زنده ميماند )تفسير شده )
-
زبدی
لغتنامه دهخدا
زبدی . [ زَ ] (اِخ ) فرزند زارح از سبط یهودا (کتاب یشوع 7:1). در موضع دیگر از کتاب مذکور در ضمن سخن درباره ٔبنی اسرائیل چنین آمده : قبیله ٔ یهود را احضار نموده (یشوع ) موافق مردانش ، و زبدی گرفتار شد و خانواده اش را مرد بمرد احضار نموده و عاکان پسر ک...
-
سبریشوع
لغتنامه دهخدا
سبریشوع . [ س َ ] (اِخ ) سبهریشوع . اصلاً چوپان بود ولی در زجر کردن تعصبی فوق العاده داشت و در سال 596م . بزمان خسرو دوم (پادشاه ساسانی ) بمقام جاثلیقی رسید و بجای یشوع یبه بمقام جاثلیقی (کاتولیکی ) نصب گردید. رجوع به ایران در زمان ساسانیان تألیف کر...
-
باریشوع
لغتنامه دهخدا
باریشوع . (اِخ ) (پسر یشوع ) و او پیغمبر کاذبی بود (کتاب اعمال رسولان 13:6) که به علیمیای جادوگر معروف بود (کتاب اعمال رسولان 13:8) و با سر جیوس والی در پافوس بود و با برنابا و شاؤل در وقتی که ایشان و البیرا به انجیل موعظه می نمودند ضدیت کرد، زیرا ک...
-
ابوکریفا
لغتنامه دهخدا
ابوکریفا. [ اَ ] (اِخ ) (از یونانی آپوکروفُس ، پوشیده ، نهان ) نامی است ملحقات موضوع و مصنوع تورات و انجیل را. اسامی منتسبات به تورات چهارده است : اسدراس اول ، اسدراس دویم ، طوبیت ، یهودیت ، بقیه ٔ فصول کتاب استر، حکمت سلیمان ، حکمت یشوع بن سیراخ ، ب...
-
حجی
لغتنامه دهخدا
حجی . [ ح َج ْ جی ](اِخ ) لفظ حجی مسرور نام یکی از انبیاء بنی اسرائیل بود و محتمل است که در رجعت نخستین بنی اسرائیل از بابل به همراهی زروبابل مراجعت نمود، و در سال 520 ق . م . مطابق سال دوم سلطنت داریوش هستس پیس نبوت مینمود و ابنای وطن خود را به تعمی...
-
بخت
لغتنامه دهخدا
بخت . [ ب ُ ] (اِ) پسر. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ). || بنده . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). و بختیشوع بمعنی بنده ٔ عیسی . (فرهنگ رشیدی ). صاحب عیون الانباء در ذکر بختیشوع بن جرجیس گوید معنی بختیشوع عبدالمسیح است ، چه بخت در لغت سریانی بمعنی...
-
سریانی
لغتنامه دهخدا
سریانی . [ س ُرْ ] (ص نسبی ) لغت ترسایان به زبانی که تورات نازل شد. (آنندراج ). زبان نبطی . (مفاتیح العلوم ). منسوب بسورستان (عراق و بلاد). (معجم البلدان ). نام قوم سامی نژاد که با قوم آرامی خویشاوند بودند و لهجه ٔ آن را نیز سریانی نامند. این لهجه از...
-
ابوقریش
لغتنامه دهخدا
ابوقریش . [ اَ ق ُ رَ ] (اِخ ) عیسی الصیدلانی . طبیب خاص مهدی خلیفه ٔ عباسی و حظیه ٔ او خیزران . او در اول به بغداد شغل صیدنه میورزید و علم او بطب ناچیز بود، لکین بصدفه و اتفاقی نیکو رتبه ٔ طبابت خاصه ٔ خلیفه یافت . و آن چنان بود که خیزران نالان شد و...