کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یساول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
یَساوُل
لهجه و گویش بختیاری
yasâvol یساوُل، مأمور.
-
جستوجو در متن
-
یساور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yasāvor = یساول
-
tipstaff
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راهنمایی، چماق دار، عصای سرفلزی، یساول
-
lictors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لیکرز، یساول، پیشرو حاکم وغیره، متصدی مجازات
-
tipstaffs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راهنمایی ها، چماق دار، عصای سرفلزی، یساول
-
tipstaves
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راهنمایی، چماق دار، عصای سرفلزی، یساول
-
یساور
لغتنامه دهخدا
یساور. [ ی َ وُ ] (ترکی ، اِ) یساول . (ناظم الاطباء). همان یاساور را گویند. (آنندراج ) : نوروز مستشعر و منهزم شد با لشکر خود بر یساور زد و گروهی را هلاک کرد. (تاریخ غازانی ص 51). و رجوع به یساول شود.
-
postilion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پستچیون، راهنما یا یساول پست، چاپار، چابک سوار نامهرسان، پیشرو، نوعی کلاه زنانه
-
postilions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پستچیلی، راهنما یا یساول پست، چاپار، چابک سوار نامهرسان، پیشرو، نوعی کلاه زنانه
-
جانعلی
لغتنامه دهخدا
جانعلی . [ ع َ ] (اِخ ) یساول . از سرداران سلطان حسین میرزا بایقرا. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 116). رجوع بهمان کتاب شود.
-
یساوری
لغتنامه دهخدا
یساوری . [ ی َوُ ] (ص نسبی ) منسوب به یساور. یساولی : کردند نرگه بر لب جیحون چشم من خیل خیال تو چو تومان یساوری . پوربهای جامی .و رجوع به یساور و یساول شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) یساول (مولانا...) که او را مولا مقصود هم میگفتند. از جمله ٔ معتمدان میرزا علاءالدوله و میرزا بابر. رجوع بحبط ج 2 ص 217، 222، 226، 228 - 231 شود.
-
داودخواجه
لغتنامه دهخدا
داودخواجه . [ وو خا ج َ ] (اِخ ) (شهزاده ...) از شاهزادگان مغول است و از معاصران اولجایتو سلطان . وی باتفاق چندشهزاده ٔ دیگر مغولی با امیر یساول در حدود مرغاب جنگ کرده است . (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 56 تا 60).
-
طوغان
لغتنامه دهخدا
طوغان . (اِخ ) از سران لشکری اولجایتو سلطان و ظاهراً پسر امیر دانشمند بهادر سردار اولجایتوست . وی در فتح گیلان (706 هَ . ق .) همراه سلطان بود و نیز پس از کشته شدن امیر دانشمند بهادر به نیرنگ غوریان در پای قلعه ٔ اختیارالدین به دست جلال الدین محمد سام...