کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یسال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یسال
/yasāl/
معنی
جناح لشکر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یسال
لغتنامه دهخدا
یسال . [ ی َ ] (اِ) تاجی که از گل و ریاحین سازند و در روزهای جشن و عید بر سر نهند. (برهان ) (ناظم الاطباء). تاجی باشد که در روز عشرت بر سر نهند. (فرهنگ اوبهی ). اما کلمه دگرگون شده ٔ بساک است به معنی تاج از گل و ریحان . مصحف بساک است . (یادداشت مؤلف...
-
یسال
لغتنامه دهخدا
یسال . [ ی َ ] (اِ) جناح لشکر. (ناظم الاطباء). پره ٔ فوج . (آنندراج ) : لشکری منهزم از راکب او چون نشودکه ز شوخی همه جا فوجی از او بسته یسال . سنجر کاشی (از آنندراج ).ز برلاس و ارلاس و بیشش شمارنمودند چندین یسال از یسار. هاتفی (از تیمورنامه ).|| جمعی...
-
یسال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: یسل؟] ‹یسل› [قدیمی] yasāl جناح لشکر.
-
واژههای مشابه
-
يَسْأَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
تا بپرسد
-
يَسْأَلُ
فرهنگ واژگان قرآن
مي پرسد
-
لَّا يُسْأَلُ
فرهنگ واژگان قرآن
از او سؤال نمي شود
-
لَا يَسْأَلُ
فرهنگ واژگان قرآن
نمي پرسد
-
جستوجو در متن
-
یسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی؟] [قدیمی] yasal = یسال
-
بساک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پساک› basāk ۱. (زیستشناسی) کیسۀ کوچکی حاوی دانۀ گرده که در انتهای پرچم گل واقع شده؛ انتهای برجستۀ پرچم که محتوی دانههای گَرده است.۲. [قدیمی] تاج ساختهشده از گل؛ افسر؛ یسال.
-
برلاس
لغتنامه دهخدا
برلاس . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از چهار قبیله ٔ بزرگ جغتای ، که پدر تیمور لنگ ازین قبیله بود. (فرهنگ فارسی معین ) : ز برلاس و ارلاس و بیشش شمارنمودند چندین یسال از یسار.هاتفی (از تیمورنامه ).
-
يُبَصَّرُونَهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
آنان را نشانشان مىدهند (مصدر تبصير که فعل يبصر از آن مشتق است ، به معناي نشان دادن و روشنگري است ، و معناي عبارت "وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً يُبَصَّرُونَهُمْ" که خويشاوند هر کسي را به او نشان ميدهند ، ولي او به خاطر گرفتاريهاي خودش احوالي از آنا...
-
یسل
لغتنامه دهخدا
یسل . [ ی َ س َ ] (ترکی ، اِ) جناح لشکر. (ناظم الاطباء). یسال . فوج . (آنندراج ). پره ٔ فوج . (غیاث ). صف چهارتا چهارتا. صف . (یادداشت مؤلف ).- یسل بستن ؛ صف بستن . (یادداشت مؤلف ) : چرخچیان لشکر ظفرقرین ... در کنار اردو یسل بسته پیش نیامدند. (عال...
-
اعتراء
لغتنامه دهخدا
اعتراء.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروگرفتن احسان گیرنده را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی اعترار نیز آمده است . صاحب نشوءاللغه آرد: و قد جاء الاعترار فی لغتنا کالاعتراء، فقد رأینا ان المعتر هو الفقیر المعترض للمعروف من غیر ان یسأل . (نشوءاللغة ص 61)...