کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یراعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یراعه
/yarā'e/
معنی
۱. کرم شبتاب.
۲. نی.
۳. [مجاز] قلم.
۴. (موسیقی) [مجاز] نیلبک.
۵. بیشه.
۶. (صفت) احمق.
۷. (صفت) جبان.
۸. شترمرغ ماده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یراعه
فرهنگ فارسی معین
(یَ عَ یا ع ِ ) [ ع . یراعة ] (اِ.) 1 - گول و بد دل . 2 - شترمرغ ماده . 3 - بیشه نشیب ، نیستان - ناک . 4 - کرم شب تاب .
-
یراعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: یراعَة، واحدِ یراع] [قدیمی] yarā'e ۱. کرم شبتاب.۲. نی.۳. [مجاز] قلم.۴. (موسیقی) [مجاز] نیلبک.۵. بیشه.۶. (صفت) احمق.۷. (صفت) جبان.۸. شترمرغ ماده.
-
واژههای مشابه
-
یراعة
لغتنامه دهخدا
یراعة. [ ی َ ع َ ] (ع اِ) واحد یراع یعنی یک مگس شب تاب . (ناظم الاطباء). آنچه به شب چون آتش نماید.ج ، یراع . (مهذب الاسماء). کرم شب تاب . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). کمچه که مگسی است شب تاب . (منتهی الارب ). یکی کمچه . یکی مگس شب تاب . یکی کرم شب تا...
-
جستوجو در متن
-
یراغه
لغتنامه دهخدا
یراغه . [ ی َ غ َ / غ ِ ] (اِ) قلمی که بدان تحریر می کنند و چیز می نویسند. (ناظم الاطباء). و رجوع به یراعة شود.
-
انخب
لغتنامه دهخدا
انخب . [ اَ خ َ ] (ع ص ) ترسو. (از اقرب الموارد). || (ن تف ) ترسوتر.- امثال :انخب من یراعه .
-
غروا
لغتنامه دهخدا
غروا. [ غ َرْ ] (اِ) قلم ناتراشیده . یراعه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ) : چنان است آنکه بی تأدیب استادکه باشد در نوشتن کلک غروا. ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری ).ظاهراً مصحف غرو است . رجوع به غرو شود.
-
آتشک
لغتنامه دهخدا
آتشک . [ ت َ ش َ ] (اِ مرکب ) کرمکی خرد که بشب چون چراغ تابد و آن را شب چراغ و شب چراغک و شب تاب و چراغله نیز گویند و به عربی یراعه و ولدالزنا خوانند. || برق . آدرخش . || آبله ٔ فرنگ . نار افرنجیه . ارمنی دانه . کوفت . سیفیلیس . آتشک فرنگ .
-
یراع
لغتنامه دهخدا
یراع . [ ی َ ] (ع اِ) غرو که از وی تیر و قلم کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قصب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نی که بدمند. (دهار). قصب . (از اقرب الموارد). در عربی به معنی قصب است که نی میان پر و محکم باشد. (برهان ). قصب است و به پارسی نی گویند. (اخت...
-
سرنای
لغتنامه دهخدا
سرنای . [ س ُ ] (اِ) نای رومی است که سرنا باشد. (برهان ). و این مخفف سورنای است ، چه سور بمعنی شادی است . (غیاث اللغات ). نای که در جشن و سور نوازند، در اصل سورنای بوده . (رشیدی ). صفاره . یراع . (مفاتیح العلوم ). یراعه . موسیقار. (زمخشری ) : من چفته...
-
اخف
لغتنامه دهخدا
اخف . [ اَ خ َف ف ](ع ن تف ) نعت تفضیلی از خفیف . سبک تر. خفیف تر. مقابل اثقل : خزانه بگشادند هرچه اخف بود از جواهر و زر و سیم و جامه بغلامان داد تا برداشتند. (تاریخ بیهقی ).- امثال : اخف حلماً من العصفور . اخف رأساً من الذئب و من الطائر . اخف ّ من...
-
کمیچه
لغتنامه دهخدا
کمیچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) کمان کوچک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || به معنی کمانچه است که ساز معروف و مشهور باشد. (برهان ) (آنندراج ). کمانچه که می نوازند. (ناظم الاطباء). کمانچه . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ فارسی مع...
-
نیشه
لغتنامه دهخدا
نیشه . [ ن َ / ن ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مصغر) نیچه . نی خرد که شبانان نوازند. (از انجمن آرا). نای نواختنی . (ناظم الاطباء). توتک . یراعه . (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به نیچه شود : چون نیشه ٔ ضمیر من آوا دهد برون جان معزّی آنجا معزی کند به رقص . خاقانی .با...
-
شب تاب
لغتنامه دهخدا
شب تاب . [ ش َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) تابنده در شب . شبتاب . آنچه در شب میدرخشد. || ماه را گویند و به عربی قمر خوانند. (برهان قاطع). ماه و قمر. (ناظم الاطباء). || چراغ . (آنندراج ). قندیل . || شمع. (ناظم الاطباء). || گوهر آبدار. (آنندراج ). گوهر. (نا...