کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یراع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یراع
/yarā'/
معنی
۱. نوعی مگس؛ مگس شبتاب.
۲. نی و قلم.
۳. (موسیقی) [مجاز] نیلبک.
۴. (صفت) جبان؛ ترسو؛ بددل.
۵. (صفت) احمق.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یراع
لغتنامه دهخدا
یراع . [ ی َ ] (ع اِ) غرو که از وی تیر و قلم کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قصب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نی که بدمند. (دهار). قصب . (از اقرب الموارد). در عربی به معنی قصب است که نی میان پر و محکم باشد. (برهان ). قصب است و به پارسی نی گویند. (اخت...
-
یراع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] yarā' ۱. نوعی مگس؛ مگس شبتاب.۲. نی و قلم.۳. (موسیقی) [مجاز] نیلبک.۴. (صفت) جبان؛ ترسو؛ بددل.۵. (صفت) احمق.
-
واژههای مشابه
-
يراع
دیکشنری عربی به فارسی
حشره شب تاب , کرم شب تاب
-
واژههای همآوا
-
یراء
لغتنامه دهخدا
یراء.[ ی َرْ را ] (ع ص ) مؤنث اَیَّر که به معنی سنگ سخت باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ایر شود.
-
جستوجو در متن
-
حشره شب تاب
دیکشنری فارسی به عربی
يراع
-
کرم شب تاب
دیکشنری فارسی به عربی
يراع
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زکی ابوشادی . مولد او بمصر سنه ٔ 1309 هَ . ق . بود. او راست : قطرة من یراع فی الادب و الاجتماع . و او را مؤلفات دیگر است . (معجم المطبوعات ).
-
یراعة
لغتنامه دهخدا
یراعة. [ ی َ ع َ ] (ع اِ) واحد یراع یعنی یک مگس شب تاب . (ناظم الاطباء). آنچه به شب چون آتش نماید.ج ، یراع . (مهذب الاسماء). کرم شب تاب . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). کمچه که مگسی است شب تاب . (منتهی الارب ). یکی کمچه . یکی مگس شب تاب . یکی کرم شب تا...
-
کمیچه
لغتنامه دهخدا
کمیچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) کمان کوچک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || به معنی کمانچه است که ساز معروف و مشهور باشد. (برهان ) (آنندراج ). کمانچه که می نوازند. (ناظم الاطباء). کمانچه . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ فارسی مع...
-
پیشه
لغتنامه دهخدا
پیشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) رسنی باشد که آنرا از لیف خرما تابند. (برهان ). || قسمی از نی که شبانان نوازند و آنرا توتک خوانند. (برهان ) . و ظاهراً درین معنی مصحف نیشه ، نی چه است . یَراع . (السامی ) : با تاج خسروی چه کنی از گیا کلاه با ساز باربد چه کنی ...
-
سرنای
لغتنامه دهخدا
سرنای . [ س ُ ] (اِ) نای رومی است که سرنا باشد. (برهان ). و این مخفف سورنای است ، چه سور بمعنی شادی است . (غیاث اللغات ). نای که در جشن و سور نوازند، در اصل سورنای بوده . (رشیدی ). صفاره . یراع . (مفاتیح العلوم ). یراعه . موسیقار. (زمخشری ) : من چفته...
-
نازع
لغتنامه دهخدا
نازع . [ زِ ] (ع ص ) شتر آرزومند جای باش و چراگاه ، مذکر و مؤنث در وی یکسانست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): بعیر نازع و ناقة نازع ؛ که مشتاق وطن و چراگاه خود باشد. (از اقرب الموارد). || کسی که اشتیاق و آرزوی وطن بر او غلبه کرده باشد. (...