کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یرا
معنی
(یَ) (اِ.) چین و شکن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یرا
لغتنامه دهخدا
یرا. [ ی َ ] (حرف ربط) کلمه ٔ تعلیل به معنی زیرا. (ناظم الاطباء).
-
یرا
لغتنامه دهخدا
یرا. [ ی َ ](اِ) چین و شکنجی را گویند که در اندام آدمی و چیزهای دیگر بهم رسد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- یرا گرفتن ؛ درهم کشیده شدن و پژمرده شدن و کوتاه شدن و متقلص شدن و پرچین کردن و پرچین کرده شدن . (ناظم الاطباء). به مرض یرا مبتلا شدن ....
-
یرا
فرهنگ فارسی معین
(یَ) (اِ.) چین و شکن .
-
واژههای همآوا
-
یرع
لغتنامه دهخدا
یرع . [ ی َ ] (ع اِ) بچه ٔ گاو. (آنندراج )(ناظم الاطباء). گوساله . گاو بچه . (یادداشت مؤلف ).
-
یرع
لغتنامه دهخدا
یرع . [ ی َ رَ ] (ع اِ) کرمکی است شبیه پشه که روی را بپوشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی مانند پشه که روی را می گزد. (ناظم الاطباء).
-
یرع
لغتنامه دهخدا
یرع . [ ی َ رَ ] (ع مص ) بددل شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تکربش
لغتنامه دهخدا
تکربش . [ ت َ ک َ ب ُ ] (ع مص ) یرا گرفتن و درترنجیدن اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).تشنج جلد. (از اقرب الموارد). و رجوع به یرا شود.
-
اقفعلال
لغتنامه دهخدا
اقفعلال . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) یرا گرفتن دست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). [ یرا بمعنی شکن و نورد باشد. (آنندراج ) ] . || درهم کشیده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). از سختی سرما فراهم آمدن چیزی .
-
تکعبش
لغتنامه دهخدا
تکعبش . [ ت َ ک َ ب ُ ] (ع مص ) درترنجیدن پوست و یرا گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکربش . (از اقرب الموارد). رجوع به تکربش شود.
-
مقفع
لغتنامه دهخدا
مقفع. [ م ُ ق َف ْ ف َ ] (اِخ ) لقب پدر ابومحمد عبداﷲبن مقفع فصیح و بلیغ معروف است ،بدانجهت که حجاج او را مضروب ساخت و دست او یرا گرفت . (ازمحیط المحیط). لقب پدر عبداﷲبن مقفع است از زبان آوران معروف و پیش از آنکه دین اسلام اختیار کند نام او روزبه بود...
-
مقفع
لغتنامه دهخدا
مقفع. [ م ُ ق َف ْ ف َ ] (ع ص ) ترنجیده و درهم کشیده . (ناظم الاطباء). رجل مقفعالیدین ؛ مرد ترنجیده و یرا گرفته دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مردی که دستش ترنجیده و برگشته باشد. (از اقرب الموارد).
-
تشنن
لغتنامه دهخدا
تشنن . [ ت َ ش َن ْ ن ُ ] (ع مص ) درکشیده و ترنجیده شدن . || کهنه گردیدن مشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یرا گرفتن و خشک شدن اندام بر استخوان از پیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ترنجیده شدن پوست انسان از پیری . (...
-
اقورار
لغتنامه دهخدا
اقورار. [ اِق ْ وِ ] (ع مص ) لاغر شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || یرا گرفتن اندام و چین دار شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || فربه شدن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || برگردیدن ....