کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یدککش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
tug
یدککش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] شناوری پرقدرت برای کشیدن و یدک کردن کشتیها یا کمک به حرکت و جابهجایی آنها در محدودۀ بندر، بهویژه در زمان پهلوگیری یا جدا شدن از اسکله
-
واژههای مشابه
-
یدک کش
لغتنامه دهخدا
یدک کش . [ ی َ دَ ک ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) بهمراه برنده اسب یا وسیله ٔ نقلیه ٔ دیگررا. آن که یدک کشد. قودکش . جنیبت کش . ماشین یدک کش . کشتی یدک کش ؛ کشتی کوچک که در رودخانه ها و یا قسمتهایی از دریا که آبی تنک و خاکی گیرنده دارد کشتی های بزرگ را هد...
-
یدک کش
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ یا کِ) [ تر - فا. ] (ص فا.) 1 - آن که افسار یدک را در دست دارد و همراه برد. 2 - کسی که علاوه بر وظیفة خود مسئولیت وظیفة دیگری را نیز به عهده دارد.
-
یدک کش
دیکشنری فارسی به عربی
سحب , شدة
-
یدک
لغتنامه دهخدا
یدک . [ ی َ دَ ] (اِ) جنیبت . اسب جنیبت . رکابی . کتل . اسب نوبتی . مجنوب . مجنب . جنیبه . کوتل . غوش . بالا. ظاهراً از «ید» هزوارش و آک به معنی اسب . یدکی (با کشیدن صرف شود). (یادداشت مؤلف ). اسب کتل . به فارسی جنیبت گویند و آن اسبی است که پیش از آ...
-
یدک
لغتنامه دهخدا
یدک . [ ی َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزرج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری قوچان دارای 942 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
یدک
فرهنگ فارسی معین
(یَ دَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - اسب زین کردة بدون سوار که پیشاپیش موکب پادشاهان و امرا حرکت می دادند. 2 - ابزار یا اسباب که ذخیره نگه دارند تا آن را به جای تباه شدة آن نهند.
-
یدک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [منسوخ] yadak اسبی که سوار بر اسب دیگر آن را با خود ببرد؛ بالاد؛ بالاده؛ کتل؛ جنیبت.
-
يَدَکَ
فرهنگ واژگان قرآن
دستت (کلمه يد به معناي دست آدمي است ، و به قدرت و نعمت نيز اطلاق ميشود ، حال اگر منظور از آن درعبارت "حَتَّىٰ يُعْطُواْ ﭐلْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ " معناي اول باشد ، معناي آيه اين ميشود : تا آنکه جزيه را به دست خود بدهند و اگر منظور از آن...
-
یدک
دیکشنری فارسی به عربی
مقطورة
-
salvage tug, wrecking tug
یدککش بازگردانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] یدککشی که از آن برای بازگردانی شناورهای آسیبدیده و درمعرضخطر، گاه در موقعیتهای اضطراری، استفاده میشود
-
aircraft mover
یدککش هواگَرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] خودروی برای یدککشی هواگَرد در محدودۀ پیشگاه
-
اتومبیل یدک کش
دیکشنری فارسی به عربی
مقطورة
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ] (اِخ ) دهی است از توابع طالقان شهرستان تهران با 734تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).