کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ذات ید
لغتنامه دهخدا
ذات ید. [ ت ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) دارائی . مال . ذات ید فلان ؛ مایملک او. قلت ذات یده ؛ تنگ دست گردید.
-
جدامیشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از مغولی] [قدیمی] je(a)dāmiši نوعی جادوگری که ترکان و مغولان در جنگها با سنگ مخصوصی به نام یده انجام میدادند و معتقد بودند میتوانند در هر فصل از سال برف و باران نازل کنند و باعث شکست دشمن شوند.
-
وثاء
لغتنامه دهخدا
وثاء. [ وَ ] (ع مص ) کفته یا معیوب گردیدن دست بی شکستگی استخوان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). وَثِئَت یده وثاءً و وثاءً و وُثِئَت به طور مجهول نیز به همین معنی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
زعج
لغتنامه دهخدا
زعج . [ زَ ] (ع مص ) بی آرام کردن و از جای برکندن آن را. || راندن و بانگ برزدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برآوردن چیزی را از دست کسی : زعجه من یده ؛ برآورد چیزی را از دست او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اندلاص
لغتنامه دهخدا
اندلاص . [ اِ دِ ] (ع مص ) لغزیدن چیزی از دست کسی و افتادن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از دست لغزیدن چیزی و افتادن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیفتیدن چیزی از دست . (تاج المصادربیهقی ). یقال اندلص الشی ٔ من یده . (ناظم الاطباء).
-
تنوش
لغتنامه دهخدا
تنوش . [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) دست به دستار مالیدن و پاک کردن ، یقال : تنوش یده بالمندیل ؛ ای مشها من الغمر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
بسط
لغتنامه دهخدا
بسط. [ ب ِ / ب ُ / ب َ س ُ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که بچه ٔ وی را با وی گذارند و باز ندارند، ج ، ابساط و بُسُط وبِساط و بضم شاذ است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || یده بسط و بسط مطلق دست او گشاده است و از آنست : یدا اﷲ بسطان ؛ یعنی دو دست...
-
عسم
لغتنامه دهخدا
عسم . [ ع َ س َ ] (ع اِمص ) خشکی است در بند دست و پا که از آن دست و پا کژ گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسم است مصدر عسم را، گویند: فی یده أو قدمه عسم . (از اقرب الموارد). و رجوع به عسم (ع مص ) شود.
-
ذقن
لغتنامه دهخدا
ذقن . [ ذَ ] (ع مص ) زدن بر گردن کسی . یا زدن بر زنخ کسی . بر زنخدان زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ذقن علی یده و ذقن علی عصاه ؛ نهاد زنخ خویش را بر دست خود.نهاد زنخ خود را بر چوبدست . || به عصا زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر حلق زدن .
-
سنگ ماهی
لغتنامه دهخدا
سنگ ماهی . [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به عربی حجرالحوت را گویند و آنرا در سر ماهی یابند و آن سفید و سخت می باشد خوردن آن سنگ گرده را بریزاند و در علم یده بکار آید. (برهان ). سنگی باشد که در سر ماهی یابند سفید و سخت بود و خوردن آن سنگ گرده ر...
-
مأطورة
لغتنامه دهخدا
مأطورة. [ م َءْ رَ ] (ع اِ) شیردوشه ٔ چرمین که بر سر آن چوب گرد گذاشته کناره ٔ آن را بدان چوب بدوزند.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || قوس و گویند فی یده مأطورة، یعنی در دست او قوسی است . (از اقرب الموارد).
-
مکا
لغتنامه دهخدا
مکا. [ م َ ] (ع مص ) مکیت یده مکا کعصا؛ شوخ گرفت دست او از کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) جای روباه و خرگوش . مکو [ م َ ک ْ وْ ] . (مهذب الاسماء).سوراخ روباه و خرگوش و مانند آن . ج ، امکاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاط...
-
اجذام
لغتنامه دهخدا
اجذام . [ اِ ] (ع مص ) بریدن : اجذم یده ؛ برید دست او را. (منتهی الارب ). || شتافتن در رفتن . زود رفتن . بشتاب رفتن . (زوزنی ). تیز رفتن : اجذم السیر. سخت دویدن : اجذم الفرس . || بازایستادن از: اجذم عن الشی ٔ. || قصد کردن : اجذم علیه ؛ قصد کرد بر آن ...
-
اسلاک
لغتنامه دهخدا
اسلاک . [ اِ ] (ع مص ) پاسپر کنانیدن . پی سپر کردن جایی را: اسلکه ایاه . (منتهی الارب ). || درکشیدن برشته ، چنانک مهره را بریسمان . || درآوردن چیزی در چیزی . درآوردن در جایی ، چنانکه دست را در گریبان : اسلک یده فی الجیب ؛ درآورد دست را در گریبان .
-
حبر
لغتنامه دهخدا
حبر. [ ح َ ب َ ] (ع مص ) به شدن زخم . حَبر. حَبرَة. حُبوُر. || شادی . سرور. شاد کردن . و رجوع به حبر شود. || ضرب و نشان آن باقی ماندن . || تازه شدن زخم . نو شدن جراحت : حبرت یده ؛ به شد دست او و گرهی بر جای ماند در استخوان . || حبر اسنان ؛ زرد شدن دن...