کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یخچال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یخچال
/yaxčāl/
معنی
۱. [منسوخ] گودال بسیاربزرگ سرپوشیده در زمین که در فصل زمستان در آنجا یخ انبار میکنند و برای تابستان نگه میدارند.
۲. صندوق فلزی یا چوبی که میوه یا خوراکیهای دیگر را در آن کنار یخ میگذارند تا سرد شود؛ یخدان.
۳. دستگاهی صندوقمانند بهاندازههای مختلف که با برق کار میکند و هرچه را که در آن بگذارند سرد نگه میدارد.
۴. (زمینشناسی) تودههای دائمی و عظیم یخ در مناطق سردسیر زمین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
refrigerator
-
جستوجوی دقیق
-
یخچال
لغتنامه دهخدا
یخچال . [ ی َ ] (اِ مرکب ) هرجایی که در آن یخ را نگاهداری می کنند. یخدان . (ناظم الاطباء). چاله ٔ عمیق و مسقف که یخ به زمستان درآن ریزند و نگهدارند تابستان را. (یادداشت مؤلف ). گودی که یخ را در آن گذارند. (آنندراج ) : معده ٔ شعله خوار صد دوزخ مطبخ ی...
-
یخچال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - محل نگاهداری یخ . 2 - وسیله ای که با نیروی برق کار می کند و هرچه را در آن بگذارند سرد نگاه می دارد.
-
یخچال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yaxčāl ۱. [منسوخ] گودال بسیاربزرگ سرپوشیده در زمین که در فصل زمستان در آنجا یخ انبار میکنند و برای تابستان نگه میدارند.۲. صندوق فلزی یا چوبی که میوه یا خوراکیهای دیگر را در آن کنار یخ میگذارند تا سرد شود؛ یخدان.۳. دستگاهی صندوقمانند بهاند...
-
یخچال
دیکشنری فارسی به عربی
ثلاجة
-
یخچال
لهجه و گویش تهرانی
محل منجمد کردن آب در زمستان برای استفاده در تابستان
-
واژههای مشابه
-
refrigerator wagon, reefer 2
واگن یخچال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] واگنی با دمای مناسب برای حمل مواد فاسدشدنی و دارویی
-
یخچال طبیعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← یخسار
-
یخچال بان
لغتنامه دهخدا
یخچال بان . [ ی َ ] (ص مرکب ) یخچال وان . آنکه مراقبت و نگهبانی یخچال را بعهده دارد. (یادداشت مؤلف ). یخچالدار. کسی که به بستن آب در زمینهای یخچال برای یخ شدن و ریختن قطعات یخ بسته در گودالهای یخچال و نگهداری آن اشتغال دارد.
-
یخچال بانی
لغتنامه دهخدا
یخچال بانی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) یخچال وانی . عمل و شغل یخچال بان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یخچال بان شود.
-
اﷲآباد یخچال
لغتنامه دهخدا
اﷲآباد یخچال . [ اَل ْ لاه دِ ی َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان جرقویه بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا، در 72 هزارگزی خاور شهرضا متصل به راه ماشین رو وازنه . جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 66 تن هستند که مذهب تشیع دارند و بزبان فارسی سخن میگویند. (از فرهنگ ...
-
یخچال برقی
دیکشنری فارسی به عربی
ثلاجة
-
یخچال طبیعی
دیکشنری فارسی به عربی
کتلة جليدية
-
مث یخچال
لهجه و گویش تهرانی
سرد
-
یخچال خیلی سرد
دیکشنری فارسی به عربی
مجمدة