کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاوگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یاوگی
/yāvegi/
معنی
۱. یاوه بودن؛ بیهوده بودن؛ بیهودگی.
۲. (اسم) [قدیمی] لشکر یله و سرخود.
۳. (اسم) [قدیمی] کسی که بیهوده میگردد و خودسرانه کاری میکند؛ یله؛ سرخود.
۴. (قید) [قدیمی] سرگشته؛ حیران.
۵. [قدیمی] حالت لشکر بدون نظموترتیب را به خود گرفتن: ◻︎ داد نقیب صبا عرض سپاه بهار / کز دو گروهی بدید یاوگیان خزان (خاقانی: ۳۳۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یاوگی
لغتنامه دهخدا
یاوگی . [ وَ / وِ ] (حامص ) هرزه گویی و بی ماحصلی . (برهان ). بیهودگی و بی حاصلی و هرزه گویی . (ناظم الاطباء). هرزه گویی . (غیاث اللغات ). || گم شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گمی . گمشدگی . || نقصان و زیان و ویرانی . (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) گ...
-
یاوگی
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (حامص .) بیهودگی ، هرزگی .
-
یاوگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) yāvegi ۱. یاوه بودن؛ بیهوده بودن؛ بیهودگی.۲. (اسم) [قدیمی] لشکر یله و سرخود.۳. (اسم) [قدیمی] کسی که بیهوده میگردد و خودسرانه کاری میکند؛ یله؛ سرخود.۴. (قید) [قدیمی] سرگشته؛ حیران.۵. [قدیمی] حالت لشکر بدون نظموترتیب را به خود گرفتن: ◻...
-
جستوجو در متن
-
یاوگیان
لغتنامه دهخدا
یاوگیان . [ وَ / وِ ] (اِ) گمراهان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ یاوگی . رجوع به یاوگی شود.
-
قلماشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] [قدیمی] qo(a)lmāši ۱. هرزگی؛ یاوگی.۲. بیهودهگویی.
-
nonsense
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مزخرف، مهمل، یاوه، خارج از منطق، حرف پوچ، یاوگی
-
بیهدگی
لغتنامه دهخدا
بیهدگی . [ هَُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) مخفف بیهودگی . حالت و چگونگی بیهوده . یاوگی . بطلان . عدم حقانیت : گرْش نبودم بکار بیهدگی کردبیهدگی ناید از مهیمن قهار.ناصرخسرو.
-
تاوگی
لغتنامه دهخدا
تاوگی . [ وَ / وِ ] (ص نسبی ) مرکب از «تاوه » (تابه ) + «ی » (علامت نسبت ) و ابدال های غیرملفوظ به گاف فارسی . منسوب به تاوه ، آنچه که در تاوه پزند مانند نان و جز آن .- نان تاوگی ؛ نانی که در تاوه پزند امروز در گناباد خراسان مستعمل است : رنج یاوگی ن...
-
تنگ رسیدن
لغتنامه دهخدا
تنگ رسیدن . [ ت َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) تنگ دررسیدن . قریب رسیدن به کسی . (آنندراج ). سخت نزدیک رسیدن به کسی یا چیزی : رسید آنگهی تنگ در شاه روم خروشید کای مرد بیداد شوم . فردوسی .چون طوسیان تنگ دررسند من پذیره خواهم شد.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 435). ...