کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یامان و یارا بگیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یامان، بادِیامان، بادِیَمون
لهجه و گویش تهرانی
بیماری ورمآور
-
یامان ،یَمون ،باد ()(آوردن )
لهجه و گویش تهرانی
باد ،ورم
-
واژههای همآوا
-
یامان و یارا،()بگیری
لهجه و گویش تهرانی
مرض بگیری
-
جستوجو در متن
-
یارا
لغتنامه دهخدا
یارا. (ترکی ، اِ) زخم و جراحت . (ناظم الاطباء).
-
درد و آکله
فرهنگ گنجواژه
بیماری سخت.()بگیری!
-
درد و آکله
لهجه و گویش تهرانی
بیماری سخت و لاعلاج :()بگیری
-
درد بی درمون/ بی دوا و درمون
لهجه و گویش تهرانی
بیماری لاعلاج:()بگیری!
-
مال بگیری
لهجه و گویش تهرانی
مصادره احشام و وسائل نقلیه توسط دولت در ایام جنگ و غیره
-
یارا
لغتنامه دهخدا
یارا. (اِ) صورتاً صفت فاعلی دائمی است از یارستن ، مانند گویا و بینا اما استعمال کلمه در معنی اسم معنی است و مرادف توانائی . || قوت و قدرت و توانایی و زهره و دلیری . (برهان ). قوت و توانایی و طاقت . (غیاث ). قوت و قدرت و توانایی و مقاومت و دلیری و شجا...
-
بابی بگیری
لغتنامه دهخدا
بابی بگیری . [ بی ب ِ ] (حامص مرکب ) دستگیری بابی ها یعنی پیروان سیدعلیمحمد باب و آن چنانست که پس از سؤقصد به ناصرالدین شاه از طرف طرفداران باب ، بنا بفرمان شاه برای تعقیب و محاکمه و مجازات آنان بدستگیری ایشان اقدام شد و این اصطلاح از آنجا بوجود آمد...
-
آدخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ādax ۱. خوب؛ نیکو؛ نغز.۲. خجسته؛ میمون: ◻︎ گر به شارستان علم اندر بگیری خانهای / روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی (ناصرخسرو۱: ۴۴۸ حاشیه).
-
متواتر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَواتر] mote(a)vāter ۱. پیدرپی؛ ازپیهمپیاپیآینده.۲. (ادبی) در عروض، قافیهای که میان دو حرف ساکن آن یک حرف متحرک باشد، مانند مارا و یارا.
-
شکار گشتن
لغتنامه دهخدا
شکار گشتن . [ ش ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شکار گردیدن . شکار شدن . (یادداشت مؤلف ) : شکار یکی گشتی ازبهر آنک مگر دیگری را بگیری شکار. ناصرخسرو.و رجوع به شکار شدن و شکار گردیدن شود.