کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یال و دم پرسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یال و دم پرسی
فرهنگ گنجواژه
احوال پرسی (به شوخی).
-
واژههای مشابه
-
chord 4
یال 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] عضو معمولاً افقی واقع در بالا یا پایین خرپا
-
edge
یال 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] 1. خطی که فصل مشترک دو وجه یک چندضلعی است 2. پارهخطی که دو رأس یک گراف را به هم وصل میکند
-
limb 3, flank 3
یال 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] یکی از دو سطح شیبدار دو سوی محور طاقدیس یا ناودیس
-
یالاسبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← زانیشلیا
-
یالاسبیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← زانیشلیائیان
-
lateral edge
یال جانبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] یالی از منشور یا هرم که ضلعی از قاعده نباشد
-
multiple edge
یال چندگانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] در یک گراف چندگانه، دو یا چند یال موجود بین دو رأس متمایز
-
یال پوش
لغتنامه دهخدا
یال پوش . (نف مرکب ) پوشنده ٔ یال . || (اِ مرکب ) پوشش یال . جامه که روی یال اسب اندازند. جامه که بدان یال اسب پوشند.
-
یال حسین
لغتنامه دهخدا
یال حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جرگلان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 32000 گزی شمال باختری مانه . دارای 105 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
یال مراد
لغتنامه دهخدا
یال مراد. [ م ُ ] (ص مرکب ) اسبی که یال دراز داشته باشد.(بهار عجم ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : جلودارش ز بخت خویش شاد است روا کامش از این یال مراد است .شفیعاثر (در تعریف اسب . از بهارعجم ).
-
یال برآوردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ وَ دَ)(مص ل .)گردن کشیدن ، سرافرازی نمودن .
-
آکنده یال
لغتنامه دهخدا
آکنده یال . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) فربی . فربه . قوی . رجوع به آکندن شود.
-
edges of a graph
یال گرافها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] پارهخطی یا کمانی که دو رأس از یک گراف را به هم وصل کند