کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یالاسبیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یالاسبیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← زانیشلیائیان
-
واژههای مشابه
-
Equidae
اسبیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] تیرهای گیاهخوار از فردسمسانان با قامت متوسط و پا و دم دراز که سمهای آن یک انگشت دارد و موهای بدنش کوتاه است
-
یال
واژگان مترادف و متضاد
۱. گردن ۲. زور، قدرت، قوه
-
یال
لغتنامه دهخدا
یال . (اِ) گردن باشد. (لغت فرس اسدی ). به معنی گردن باشد مطلقاً، اعم از گردن انسان و حیوان دیگر و به عربی عنق گویند. (برهان ). گردن . (آنندراج ). عنق . (غیاث اللغات ). گردن و عنق . (ناظم الاطباء). || بیخ گردن را گفته اند. (برهان ). بن گردن . (سروری )...
-
یال
لغتنامه دهخدا
یال . (اِ) مخفف عیال . (برهان قاطع چ معین ). فرزند و عیال . (برهان ). خدمتکار و نوکر. (ناظم الاطباء). عیال . (سروری ). اهل و عیال . و رجوع به یالمند شود.
-
یال
لغتنامه دهخدا
یال . (اِخ ) یِیْل . (دانشگاه ...) دانشگاهی که بانی آن اِلیهویال است و آن را به سال 1701 م . در نیوهاون (کنکتی کوت ) تأسیس کرد.
-
یال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - گردن . 2 - بن گردن . 3 - موی گردن اسب . 4 - زور، قدرت .
-
یال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yāl ۱. (زیستشناسی) موهای گردن اسب و شیر.۲. [قدیمی] هیکل؛ اندام.۳. (زیستشناسی) [قدیمی] گردن〈 یالوکوپال: [مجاز] هیکل و اندام قوی؛ برز و بالا.〈 یالوکوپال برکشیدن: [قدیمی، مجاز] نشان دادن زور بازو؛ قدرتنمایی کردن: ◻︎ عجب یالوکوپال ب...
-
یال
دیکشنری فارسی به عربی
عرف الاسد , قمة
-
یال
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: yâl طاری: yâl طامه ای: yâl طرقی: yâl کشه ای: yâl نطنزی: yâl
-
یال
لهجه و گویش بختیاری
yâl 1. یال؛ 2. انتهاى بلندى کوه.
-
یال
واژهنامه آزاد
یال:به موی گردن اسپ گفته می شود که مجاز از گردن است.
-
Equisetaceae
دماسبیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از نهانزادان آوندی که دارای ساقههای بندبند توخالی و برگهای فلسی بههمپیوستهاند
-
دم اسبیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) dom[']asbiyān تیرهای از رستنیهای بیگل که دارای ساقههای بندبند و توخالی هستند.