کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یالانچی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یالانچی
/yālānči/
معنی
۱. دروغگو.
۲. بیبندوبار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یالانچی
لغتنامه دهخدا
یالانچی . (ترکی ، ص ) دروغزن . دروغگو. کاذب . لافی . دروغ باف .- یالانچی پهلوان ؛ (پهلوان دروغگو) آنکه دعویهای بی معنی کند. آنکه مدعی امری است و از عهده برنمی آید. مدعی کاذب .
-
یالانچی
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.)1 - بی بند و بار. 2 - ریسمان - باز.
-
یالانچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [قدیمی] yālānči ۱. دروغگو.۲. بیبندوبار.
-
یالانچی
واژهنامه آزاد
نام دهی است در شمال خراسان شمالی، بخش مانه و سملقان، در کنار رودخانۀ شیرین دره در منطقۀ شیرین دره. مردم روستا به لهجۀ گرمانج صحبت می کنند. در حال حاضر (1395) دو بخش قدیمی و تازه ساخت دارد که بخش قدیمی آن نزدیک رودخانه و سدّ شیرین دره است.
-
جستوجو در متن
-
دلقک
واژگان مترادف و متضاد
تلخک، لوده، مسخره، مقلد، یالانچی
-
شلخته
واژگان مترادف و متضاد
بیبندوبار، بینظم، قذر، لچر، نامرتب، نامنظم، ولنگار، یالانچی ≠ مرتب، منظم
-
بیبندوبار
واژگان مترادف و متضاد
بیقید، شلخته، لاابالی، لاقید، ولنگار، یالانچی ≠ مرتب، منضبط، منظم
-
شیرین دره
واژهنامه آزاد
آب شیرین؛ نام منطقه ای در بخش مانه و سملقان، در استان خراسان شمالی. در حال حاضر (1395) منطقۀ گردشگری خوش آب و هوایی است با رودخانه ای طولانی که از روستاهای تازه قلعه و یالانچی و بربرقلعه و ارناوه و چندین روستای دیگر می گذرد. اخیراً سدی به همین نام بر...
-
پهلوان پنبه
لغتنامه دهخدا
پهلوان پنبه . [ پ َ ل َ / ل ِ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) مسخره ای که تمام تن خود را به پنبه گیردو او با حلاجی که کمان در دست دارد برقص آیند و حلاج در میان رقص کم کم پهلوان را با زدن کمان عور و برهنه کند یعنی تمام پنبه های تن او را بر باد دهد و در ا...
-
بندبازی
لغتنامه دهخدا
بندبازی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نام بازیی است که بازیگران چوبی دراز و بزرگ استاده کرده طنابها می بندند و بازیگری سبوئی آب پر کرده بر آن طنابها می دود و آن بازی را به اصطلاحات بندبازی گویند. (آنندراج ). قسمی از بازی و برجهیدگی بر روی طناب . (ناظم الاطب...