کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاقوت و لعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یاقوت ارغوانی
دیکشنری فارسی به عربی
بنفسجي
-
یاقوت اتشی
دیکشنری فارسی به عربی
جمرة
-
یاقوت کبود
دیکشنری فارسی به عربی
حجر ثمين , ياقوت
-
یاقوت خان خواجه سرا
لغتنامه دهخدا
یاقوت خان خواجه سرا. [ خوا / خا ج َ / ج ِ س َ ] (اِخ ) قوللر آقاسی احمدشاه درانی بود. (از مجمل التواریخ گلستانه ص 114).
-
جام یاقوت نوش
لغتنامه دهخدا
جام یاقوت نوش . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جامی که محتوی شراب یاقوتین است . صاحب آنندراج آرد: استعاره است . یعنی جامی که شراب سرخ نوش میکرد، چه یاقوت کنایه از شراب است : دگر ره یکی جام یاقوت نوش به آن نوش لب داد گفتا بنوش .جامی (از بهار عجم ) (ا...
-
جستوجو در متن
-
لعل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: لال] la'l ۱. (زمینشناسی) نوعی سنگ قیمتی از ترکیبات آلومینیوم به رنگ سرخ، مانند یاقوت.۲. [قدیمی، مجاز] لب معشوق.〈 لعل آبدار: [قدیمی، مجاز] لعل شفاف و درخشان.〈 لعل بدخش: (زمینشناسی) [قدیمی] لعلی که از معاد...
-
خوشاب
لغتنامه دهخدا
خوشاب . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) آبی که در آن انگور و انجیر و آلوبالو و گوجه و زردآلوی پخته باشند و با کمی قند شیرین کرده بنوشند. (ناظم الاطباء). کمپوت . (یادداشت مؤلف ). افشره .مربای رقیق از میوه های تازه ، چون : خوشاب گوجه . || مروارید. گوهر. (ناظ...
-
لعل
لغتنامه دهخدا
لعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه و صورت دیگر آن لال است چون نعل و نال . یکی از احجار کریمه و آن غیر بیجاده است . سنگی ظریف با سرخی لامع و از یاقوت سست تر. (دزی ). حم...
-
مهجةالاحجار
لغتنامه دهخدا
مهجةالاحجار. [ م ُ ج َ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) لعل و یاقوت . (از مجموعه ٔ مترادفات ). کنایه از جواهر است مثل زمرد ولعل و یاقوت و غیره . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
کرکند
لغتنامه دهخدا
کرکند. [ ک َ ک َ ] (اِ) سنگی است شبیه به یاقوت سرخ که در نزد بعضی لعل عبارت از آن است و بعضی جوهری جداگانه دانسته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا).اسم فارسی است سنگی شبیه به یاقوت سرخ و نزد بعضی عبارت از لعل است و بعضی جنس دیگر دانسته اند. (فهرست مخزن الا...
-
پیکانی
لغتنامه دهخدا
پیکانی . [ پ َ / پ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پیکان . || نوعی از لعل و یاقوت و الماس و بعضی فیروزه نوشته اند. (آنندراج ). نوعی از لعل فیروزه .و آنرا لعل پیکانی و فیروزه ٔ پیکانی گویند. (برهان ). جنسی از لعل و قسمی از یاقوت . (غیاث ) : بخون ساده ماند اشک ...
-
بدخش
لغتنامه دهخدا
بدخش . [ ب َ دَ ] (اِخ )مخفف بدخشان . (برهان قاطع). بدخشان که دارای معدن لعل و طلا میباشد و گوسپند آنجا ببزرگی معروف است . (ناظم الاطباء). || لعل . (فرهنگ رشیدی ). و چون لعل از بدخش آرند، لعل را نیز بدخش گویند. (از برهان قاطع). لعل را بمجاز بدخش گوین...
-
آلومین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: alumine] 'ālo(u)min اکسید آلومینیوم که در خاک وجود دارد و به حالت متبلور و به شکلهای گوناگون چون لعل، یاقوت، زمرد، و زبرجد نیز دیده میشود.
-
خون جبال
لغتنامه دهخدا
خون جبال .[ ن ِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از لعل و یاقوت و عقیق و جز آن . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
خون دل خاک
لغتنامه دهخدا
خون دل خاک . [ ن ِ دِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از گل و ریاحین . || کنایه از لعل و یاقوت . (از برهان قاطع) : خون دل خاک ز بحران باددر جگر لعل جگرگون نهاد.نظامی .