کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاقوت و لعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یاقوت و لعل
فرهنگ گنجواژه
سرخ فام.
-
واژههای مشابه
-
ياقوت
دیکشنری عربی به فارسی
ياقوت کبود , صفير کبود , رنگ کبود
-
يَاقُوتُ
فرهنگ واژگان قرآن
ياقوت
-
یاقوت رومی
لغتنامه دهخدا
یاقوت رومی . [ ت ِ ] (اِخ ) رجوع به یاقوت حموی شود.
-
یاقوت بار
لغتنامه دهخدا
یاقوت بار. (نف مرکب ) که یاقوت از آن می بارد : بیا ساقی آن آب یاقوت واردرافکن بدان جام یاقوت بار . نظامی . || اشک خونین بارنده . اشکبار : یاقوت بار کردی عشاق لاله رخ رااز نوک کلک نرگس بر لوح کهربائی . سنائی .دلم نماند ز بس چون حبیب هر ساعت که در دو د...
-
یاقوت پاش
لغتنامه دهخدا
یاقوت پاش . (نف مرکب ) پاشنده ٔ یاقوت : بگرد جهان این خبر گشت فاش که شد کان یاقوت یاقوت پاش .نظامی .
-
یاقوت پر
لغتنامه دهخدا
یاقوت پر. [ پ َ ] (ص مرکب ) دارای پر یاقوتین .- مرغ یاقوت پر ؛ کنایه از آتش است .
-
یاقوت پوش
لغتنامه دهخدا
یاقوت پوش . (نف مرکب ) آنکه یاقوت یا عقیق پوشیده باشد. (ناظم الاطباء). || (ن مف مرکب ) پوشیده از یاقوت . || غرق در بوسه . (به مناسبت شباهت لب به یاقوت ) : چه نوشابه آن آفرین کرد گوش زمین را ز لب کرد یاقوت پوش .نظامی .
-
یاقوت رنگ
لغتنامه دهخدا
یاقوت رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) به رنگ یاقوت . سرخ : داغها چون شاخه های بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. فرخی .مگر چو پرده ٔ شرم از میانه برداردمرا از آن لب یاقوت رنگ باشد رنگ . معزی .سبیکه فروریخت در نای تنگ برآمد زر سرخ یاقوت رنگ . ...
-
یاقوت سان
لغتنامه دهخدا
یاقوت سان . (ص مرکب ) مانند یاقوت سرخ : فلک چون جام یاقوتین روان کردز جرعه خاک را یاقوت سان کرد.نظامی .
-
یاقوت کار
لغتنامه دهخدا
یاقوت کار. (ص مرکب ) که یاقوت به کار برد. || چیزی که در آن یاقوت به کار برده باشند : همه زین زرین یاقوت کارکفل پوشهای جواهرنگار.نظامی .
-
یاقوت گون
لغتنامه دهخدا
یاقوت گون .(ص مرکب ) به رنگ یاقوت . سرخ . یاقوت رنگ : گاه برسان یکی یاقوت گون گوهر شودگه به کردار یکی بیجاده گون مجمر شود.فرخی .
-
افسر یاقوت
لغتنامه دهخدا
افسر یاقوت . [ اَ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید باشد. (آنندراج ).
-
یاقوت زرد
دیکشنری فارسی به عربی
زبرجد