کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یافتۀ پراکنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غم یافته
لغتنامه دهخدا
غم یافته . [ غ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) اندوهناک . غمگین . غمناک : ز مقدس تنی چند غم یافته ز بیداد داور ستم یافته .نظامی .
-
شکست یافته
لغتنامه دهخدا
شکست یافته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) شکست و ترک برداشته چون دیوار، ظروف و غیره . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شکست یافتن شود. || هزیمت یافته و گریخته و فرارکرده از جنگ . (ناظم الاطباء). مغلوب شده . مقابل پیروز و فاتح .
-
mutant
جهشیافته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فرد یا ژنی که در آن تغییر وراثتی رخ داده باشد
-
تهذیب یافته
لغتنامه دهخدا
تهذیب یافته .[ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خوش خلق شده و باادب گشته و نیک تربیت یافته . (ناظم الاطباء). رجوع به تهذیب شود.
-
تربیت یافته
لغتنامه دهخدا
تربیت یافته . [ ت َ ی َ یا ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پرورده . تعلیم گرفته : تربیت یافتگان مهد امکان و گذشتگان بنی نوع انسان . (حبیب السیر ج 3 ص 1).
-
دست یافته
لغتنامه دهخدا
دست یافته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که مرادش حاصل و میسر شده باشد. (آنندراج ). کامیاب و بهره مند و مظفر و منصور. (ناظم الاطباء). موفق . مسلط.
-
دستوری یافته
لغتنامه دهخدا
دستوری یافته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مرخص . مأذون . مجاز.
-
دشنام یافته
لغتنامه دهخدا
دشنام یافته . [ دُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناسزا شنیده . دشنام شنیده . فحش خورده . فحش داده شده . سرزنش شده . (ناظم الاطباء). شتیم . (از منتهی الارب ).
-
راه یافته
لغتنامه دهخدا
راه یافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که راه اصلی و مستقیم را پیدا کرده باشد. || هدایت شده . || واصل . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عمل یافته
لغتنامه دهخدا
عمل یافته . [ ع َ م َ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) درست شده . پرورده شده : بیا ساقی آن زیبق تافته به شنگرف کاری عمل یافته .نظامی .
-
فزع یافته
لغتنامه دهخدا
فزع یافته . [ ف َ زَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب ) در حال فزع و بیم . ترسان : خواهند ز تو امن فزع یافتگان زآنک در ظلمت و در خوف چراغی و رجایی . خاقانی .رجوع به فزع یافتن و فزع شود.
-
نجات یافته
لغتنامه دهخدا
نجات یافته . [ ن َ / ن ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) رسته . رهیده . رستگار.
-
ادب یافته
لغتنامه دهخدا
ادب یافته . [ اَ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ادب گرفته . فرهخته . (لغت فرس اسدی ).
-
دست یافته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] dastyāfte مسلط؛ چیره؛ پیروز.
-
پرورش یافته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) parvarešyāfte تربیتیافته؛ تربیتشده.