کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یافتهنامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
stray find
یافتۀ پراکنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] هر شیئی از هر جنس، سفالینه، فلز، سکه یا مانند آن، که خارج از بافت باستانشناسی به دست آید
-
small find
یافتۀ ریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] یافتههای کوچک ویژهای که فارغ از سازه یا بستری که به آن تعلق دارند، قابل برداشتن و حمل کردن هستند
-
surface find
یافتۀ سطحی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] یافتهای که از سطح زمین به دست میآید
-
index fossil 2
یافتۀ شاخص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] یافتهای که نشان میدهد لایههای دارای هموندگانهای مشابه، تاریخی یکسان دارند
-
find-spot/ findspot, find place
یافتهگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مکانی که یک یافته یا اثر باستانشناختی در آن یافت میشود
-
نضج یافته
لغتنامه دهخدا
نضج یافته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پخته شده . رسیده شده . (ناظم الاطباء).
-
ستم یافته
لغتنامه دهخدا
ستم یافته . [ س ِ ت َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ستم رسیده . مظلوم . جفا دیده . جورکش : توانایی و دانش و داد ازاوست بهر جا ستم یافته شاد از اوست . فردوسی .اگر نیستم من ستم یافته چو آهن ببوته درون تافته . فردوسی .دست عدل تو ستم یافته راراست چون موی درآر...
-
غم یافته
لغتنامه دهخدا
غم یافته . [ غ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) اندوهناک . غمگین . غمناک : ز مقدس تنی چند غم یافته ز بیداد داور ستم یافته .نظامی .
-
شکست یافته
لغتنامه دهخدا
شکست یافته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) شکست و ترک برداشته چون دیوار، ظروف و غیره . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شکست یافتن شود. || هزیمت یافته و گریخته و فرارکرده از جنگ . (ناظم الاطباء). مغلوب شده . مقابل پیروز و فاتح .
-
mutant
جهشیافته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فرد یا ژنی که در آن تغییر وراثتی رخ داده باشد
-
تهذیب یافته
لغتنامه دهخدا
تهذیب یافته .[ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خوش خلق شده و باادب گشته و نیک تربیت یافته . (ناظم الاطباء). رجوع به تهذیب شود.
-
تربیت یافته
لغتنامه دهخدا
تربیت یافته . [ ت َ ی َ یا ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پرورده . تعلیم گرفته : تربیت یافتگان مهد امکان و گذشتگان بنی نوع انسان . (حبیب السیر ج 3 ص 1).
-
دست یافته
لغتنامه دهخدا
دست یافته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که مرادش حاصل و میسر شده باشد. (آنندراج ). کامیاب و بهره مند و مظفر و منصور. (ناظم الاطباء). موفق . مسلط.
-
دستوری یافته
لغتنامه دهخدا
دستوری یافته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مرخص . مأذون . مجاز.
-
دشنام یافته
لغتنامه دهخدا
دشنام یافته . [ دُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناسزا شنیده . دشنام شنیده . فحش خورده . فحش داده شده . سرزنش شده . (ناظم الاطباء). شتیم . (از منتهی الارب ).