کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یافتن
/yāftan/
معنی
۱. پیدا کردن.
۲. بهدست آوردن؛ حاصل کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیدا کردن، جستن، کشف
۲. درک کردن، فهمیدن ≠ گم کردن
فعل
بن گذشته: یافت
بن حال: یاب
دیکشنری
acquire, find, hit, locate
-
جستوجوی دقیق
-
یافتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیدا کردن، جستن، کشف ۲. درک کردن، فهمیدن ≠ گم کردن
-
یافتن
لغتنامه دهخدا
یافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). واجد شدن . اصابت . نیل . (منتهی الارب ). مغارطة. (منتهی الارب ). یابیدن ....
-
یافتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) 1 - پیدا کردن ، حاصل کردن . 2 - به دست آوردن . 3 - شناختن . 4 - دیدن ، حس کردن .
-
یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹یابیدن› yāftan ۱. پیدا کردن.۲. بهدست آوردن؛ حاصل کردن.
-
یافتن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: beyuzi طاری: vošt(mun) طامه ای: voštan طرقی: yoštmun کشه ای: voštmun نطنزی: vâyoštan
-
یافتن
دیکشنری فارسی به عربی
اکتشف , بحث
-
واژههای مشابه
-
عزت یافتن
لغتنامه دهخدا
عزت یافتن . [ ع ِزْ زَ ت َ ] (مص مرکب ) ارجمند شدن . عزیز گشتن . دارای قدر و ارزش شدن . حرمت و اعتبار یافتن : عزیزی که هر کز درش سر بتافت به هر در که شد هیچ عزت نیافت .سعدی .
-
ظفر یافتن
لغتنامه دهخدا
ظفر یافتن . [ ظَ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) اِفلاج . اِظفار. بَلل . فَلج . استیلاء. کامیاب شدن . مظفر شدن . غلبه کردن . دست یافتن : دلشاد زی و کامروا باش و ظفر یاب بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار. فرخی .مال شد در جهان چو منهزمی تا بر او یافت جود تو ظفری .م...
-
عضویت یافتن
لغتنامه دهخدا
عضویت یافتن . [ ع ُ وی ی َ ت َ ] (مص مرکب ) کارمند اداره یا وزراتخانه یا بنگاه یا انجمن و یا حزبی شدن . عضو شدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عضویت شود.
-
عطا یافتن
لغتنامه دهخدا
عطا یافتن . [ ع َ ت َ] (مص مرکب ) بخشش یافتن . اکتداش . (از منتهی الارب ).
-
عیان یافتن
لغتنامه دهخدا
عیان یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آشکار دیدن . به وضوح یافتن . معاینه دیدن : هر مقصودی که علم را بوددر شعله ٔ روی تو عیان یافت .عطار.
-
کام یافتن
لغتنامه دهخدا
کام یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) در چیزی ، توفیق یافتن در آن چیز. غلبه . پیروزی . (از آنندراج ). برخوردار شدن . به مراد رسیدن . بدست آوردن مطلوب . به آرزو رسیدن : جهان بر شبه داود است و من چون اوریا گشتم جهانا یافتی کامت کنون زین بیش مخریشم . خسروانی ....
-
کامرانی یافتن
لغتنامه دهخدا
کامرانی یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) غلبه و پیروزی یافتن . پیروز شدن : زهی بر خِرد یافته کامکاری زهی بر هنر یافته کامرانی . فرخی .گهی فرخ سروش آسمانی دلش دادی که یابی کامرانی .نظامی .
-
کنار یافتن
لغتنامه دهخدا
کنار یافتن . [ ک َ / ک ِ ت َ ] (مص مرکب ) دوری جستن . اعراض کردن . سر باززدن : بدو گفت قیصر که ای شهریارز فرمان یزدان که یابد کنار.فردوسی .