کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یاسه
/yāse/
معنی
= یاسا
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یاسه
لغتنامه دهخدا
یاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) ایاسه . خواهش و آرزو. (یسنا ص 125). خواهش و آرزو و به عربی تمنی گویند. (برهان ). آرزو. (غیاث ). تاسه (در تداول مردم قزوین ). آرزو را گویند و آن را ایاسه نیز خوانند : مدتهاست تا ما را به تو یاسه و آرزومندی است . (ابوالفتوح را...
-
یاسه
لغتنامه دهخدا
یاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) مخفف یاسمن و یاسمین . نام زنی از کردان .- امثال :پا پای خر دست دست یاسه . (امثال و حکم ج 1 ص 494).
-
یاسه
لغتنامه دهخدا
یاسه . [ س َ / س ِ ] (مغولی ،اِ) یاسا. راه و رسم و قاعده و قانون . (برهان ). حکم و قانون و سیاست . (غیاث ). رسم و قاعده : آن اسیران را بجز دوری نبوددیدن فرعون دستوری نبود.که فتادندی بره در پیش اوبهر آن یاسه بخفتندی برو. مولوی .یاسه آن به که نبیند هیچ...
-
یاسه
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ تر - مغ . ] (اِ.) نک یاسا.
-
یاسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] yāse = یاسا
-
واژههای مشابه
-
یآسة
لغتنامه دهخدا
یآسة. [ ی َ س َ ] (ع اِمص ) نومیدی . خلاف رجا. یأس . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). یأس . (ناظم الاطباء).
-
یآسة
لغتنامه دهخدا
یآسة. [ ی َ س َ ] (ع مص ) نومید گردیدن و بریدن امید را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
هم یاسه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مغولی] ‹همیاسا› [قدیمی] hamyāse شریک در قاعده و قانون و سیاست.
-
یدک دوچرخه یاسه چرخه یاواگن
دیکشنری فارسی به عربی
مقطورة
-
جستوجو در متن
-
غرمینوی
لغتنامه دهخدا
غرمینوی . [ غ ُ ] (اِخ ) از رستاق مایمرغ است به فاصله ٔ دو یاسه فرسخ از سمرقند. (از انساب سمعانی ورق 407 ب ).
-
trailers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تریلرها، یدک، پشت بند، ترایلر، اتومبیل یدک کش، ردپاگیر، پشتی، یدک دوچرخه یاسه چرخه یاواگن
-
trailer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تریلر، یدک، پشت بند، ترایلر، اتومبیل یدک کش، ردپاگیر، پشتی، یدک دوچرخه یاسه چرخه یاواگن
-
مقطورة
دیکشنری عربی به فارسی
گياهي که بزمين يا در و ديوار ميچسبد , يدک دوچرخه ياسه چرخه ياواگن , ترايلر , اتومبيل يدک کش , يدک , ردپاگير , باترايلر حمل کردن