کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاسمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یاسمین
/yāsamin/
معنی
درختچهای زینتی با گلهای زرد، سفید، یا بنفش؛ یاسمن؛ سمن؛ یاس؛ سجلاط.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یاسمین
فرهنگ نامها
(تلفظ: yāsamin) (= یاسمن) ، ← یاسمن .
-
یاسمین
لغتنامه دهخدا
یاسمین . [ س َ ] (اِخ ) ابن زین الدین بن ابی بکربن محمدبن علیم حمصی . او راست حواشی بر خلاصه ٔ ابن مالک ، و در هامش آن شرح کافیه است . در فاس به سال 1338 هَ . جزء دوم آن به طبع رسیده است (ص 515 و 584). (معجم المطبوعات ج 2 ص 194).
-
یاسمین
لغتنامه دهخدا
یاسمین .[ س َ ] (اِ) یاسمن . رجوع به یاسمن شود : تا آسمان روشن شود چون سبز گردد بوستان تا بوستان خرم شود چون تازه گردد یاسمین . فرخی .رزمگاه پرمبارز دوست تر دارد ملک ز آنکه باغی پر گل و پر لاله و پر یاسمین .فرخی .بر برگ سپید یاسمین تربرریخت قرابه ٔ م...
-
یاسمین
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.)= یاسمن : گلی است خوشبو به رنگ زرد، سفید یا کبود.
-
یاسمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹یاسم› (زیستشناسی) yāsamin درختچهای زینتی با گلهای زرد، سفید، یا بنفش؛ یاسمن؛ سمن؛ یاس؛ سجلاط.
-
واژههای مشابه
-
یاسمین کلاته
لغتنامه دهخدا
یاسمین کلاته . [ س َ ک َ ت َ ] (اِخ ) از قراء رستمدار مازندران است : امیر مسعود مصلحت خود را در این قسم مشاهده کرد وبه طرف رستمدار توجه نمود چون به قریه ٔ یاسمین کلاته رسید از پیش دلیران رستمدار و از پس شیران مازندران دست جلادت از آستین تهور بیرون آو...
-
یاسمین روی
لغتنامه دهخدا
یاسمین روی . [ س َ ] (ص مرکب ) آن که چهره ٔ لطیف دارد : یاسمین روئی که سرو قامتش طعنه بر بالای عرعر میزند.سعدی .
-
یاسمین عارض
لغتنامه دهخدا
یاسمین عارض . [ س َ رِ ] (ص مرکب ) آن که عارض وی چون یاسمین سفید است : ز دست دلبر گلرخ دلارایی پریچهره عیاری یاسمین عارض نگاری مشتری سیما.مسعودسعد.
-
یاسمین غبغب
لغتنامه دهخدا
یاسمین غبغب . [ س َ غ َ غ َ ] (ص مرکب ) با غبغب لطیف و سفید چون یاسمین : می ستان از کف بتان چگل لاله رخسار و یاسمین غبغب .فرخی .
-
جستوجو در متن
-
یاسمینا
فرهنگ نامها
(تلفظ: yāsaminā) (یاسمین + ا (پسوند نسبت)) منسوب به یاسمین ، ← یاسمین و یاسمن .
-
یاسمینه
فرهنگ نامها
(تلفظ: yāsamine) (یاسمین + ه (پسوند نسبت)) منسوب به یاسمین ، ← یاسمین و یاسمن .
-
سمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: saman] (زیستشناسی) [قدیمی] saman = یاسمین
-
یاسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) yāsam = یاسمین