کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یازیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یازیدن
/yāzidan/
معنی
۱. دراز کردن.
۲. (مصدر لازم) دراز و کشیده شدن
۳. (مصدر لازم) گرفتن چیزی؛ دست انداختن به چیزی.
۴. (مصدر لازم) روی آوردن؛ متمایل شدن: ◻︎ کنون از گذشته مکن هیچ یاد / سوی آشتی یاز با کیقباد (فردوسی: ۱/۳۵۱).
۵. (مصدر لازم) خود را خمیده و دراز کردن؛ خم شدن.
۶. (مصدر لازم) گلاویز شدن؛ آویختن.
۷. (مصدر لازم) حمله کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
desire, purpose, take
-
جستوجوی دقیق
-
یازیدن
لغتنامه دهخدا
یازیدن . [ دَ ] (مص ) اراده کردن و قصد نمودن . (از برهان قاطع). آهنگ کردن . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گراییدن . متمایل شدن . مایل شدن . میل کردن . قصد چیزی کردن و روی آوردن یا نزدیک شدن یا کشیده شدن به سوی چیزی : بار ولایت بنه از دوش خوی...
-
یازیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - قصد کردن ، دست انداختن به چیزی . 2 - بالیدن ، نمو کردن . 3 - خمیازه کشیدن .
-
یازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹یازدن، یاختن› [قدیمی] yāzidan ۱. دراز کردن.۲. (مصدر لازم) دراز و کشیده شدن۳. (مصدر لازم) گرفتن چیزی؛ دست انداختن به چیزی.۴. (مصدر لازم) روی آوردن؛ متمایل شدن: ◻︎ کنون از گذشته مکن هیچ یاد / سوی آشتی یاز با کیقباد (فردوسی: ۱/۳۵۱).۵. (م...
-
واژههای مشابه
-
پیش یازیدن
لغتنامه دهخدا
پیش یازیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) آهنگ کردن به پیش . || دراز کردن بجلو.
-
دست یازیدن
لغتنامه دهخدا
دست یازیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب )یازیدن . دست دراز کردن . دست درازی کردن : بزور کیانی بیازید دست جهانسوز مار از جهانجوی جست . فردوسی .استکفاف ؛ دست بسوی کسی یازیدن از بهر گریه . (دهار). رجوع به یازیدن شود.
-
بازو یازیدن
لغتنامه دهخدا
بازو یازیدن . [ دَ] (مص مرکب ) بازو کشیدن . رجوع به بازویازیده شود.
-
چنگ یازیدن
لغتنامه دهخدا
چنگ یازیدن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) آهنگ کردن . دست یازیدن . قصد کردن : فرامرز چون سرخه را یافت چنگ بیازید چونان که یازد پلنگ . فردوسی .چو نتوان گرفتن گریبان جنگ سوی دامن آشتی یاز چنگ . اسدی .شاهین غمش چو چنگ یازددر چنگلش آسمان نگنجد.حسین شفائی (از آن...
-
چنگال یازیدن
لغتنامه دهخدا
چنگال یازیدن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) دست درازی کردن . قصد و آهنگ کردن : بیازید چنگال گردی بزوربیفشرد یک دست بر پشت بور.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
یاختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم، مصدر متعدی) ‹آختن› [قدیمی] yāxtan = یازیدن
-
یازدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] yāz[e]dan = یازیدن
-
یازدن
لغتنامه دهخدا
یازدن . [ زِ دَ ] (مص ) مخفف یازیدن . (برهان ). رجوع به یازیدن شود.
-
قصد کردن
فرهنگ واژههای سره
آهنگ آن کردن، یازش، یازیدن
-
دست یازان
لغتنامه دهخدا
دست یازان . [ دَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) صفت بیان حالت از دست یازیدن . رجوع به دست یازیدن شود.