کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یاز
/yāz/
معنی
اندازۀ امتداد دو دست در حالی که دستها را افقی از هم باز کنند؛ ارش؛ ارج: ◻︎ گرازه همیشد بهسان گراز / درفشی برافراخته هفتیاز (فردوسی: ۲/۵۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
yaws
-
جستوجوی دقیق
-
یاز
فرهنگ نامها
(تلفظ: yāz) نمو کننده و بالنده ؛ (در گیاهی) درختی که شاخههای خود را بگستراند .
-
یاز
لغتنامه دهخدا
یاز. (نف مرخم ) نموکننده و بالنده ، چه درختی که ببالد گویند «یازید» یعنی بالید. (برهان ) (آنندراج ). بالنده و نموکننده . (ناظم الاطباء). || دست به چیزی دراز کردن را نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). دست دراز کننده برای گرفتن چیزی . (ناظم الاطباء). |...
-
یاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - ارش ؛ واحدی در طول و آن از نوک انگشت میانی تا آرنج می باشد. 2 - گام ، قدم .
-
یاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصحفِ باز] ‹باز، بازه› [قدیمی] yāz اندازۀ امتداد دو دست در حالی که دستها را افقی از هم باز کنند؛ ارش؛ ارج: ◻︎ گرازه همیشد بهسان گراز / درفشی برافراخته هفتیاز (فردوسی: ۲/۵۸).
-
یاز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ یازیدن) [قدیمی] yāz ۱. = یازیدن۲. درازکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستیاز.۳. یازنده؛ کِشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دیریاز، زودیاز، دوریاز.
-
واژههای مشابه
-
یاز کردن
لغتنامه دهخدا
یاز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یازیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به میدان بر فلک گر یاز کردی کمر شمشیر جوزا باز کردی .نزاری قهستانی .
-
شست یاز
لغتنامه دهخدا
شست یاز. [ ش َ ] (اِ مرکب ) یا شست یازی . مقیاس طولی در قدیم و آن مرکب است از شست و یاز (به معنی طول دو بازوی باز از سر انگشتان یکدست تا سر انگشتان دیگر) (از فرهنگ لغات شاهنامه ) : زلفی چو شست در دل مسکین من فکندتا بر دلم جهان چو خم شست یاز کرد. امیر...
-
جستوجو در متن
-
پهن و گشوده
فرهنگ گنجواژه
یاز، گسترده.
-
یوزه
فرهنگ فارسی معین
(زَ یازِ) (اِ.) سگ شکاری .
-
شست یازی
لغتنامه دهخدا
شست یازی . [ ش َ ] (ص نسبی ) مقیاس طولی در قدیم . (ازفرهنگ لغات ولف ). یعنی شست یاز که اندازه ای است : شست یازی کمند؛ یعنی کمندی که شست یاز طول آن است . یاز از یازیدن به معنی دراز کردن و کشیدن است : دیریاز؛ یعنی آنکه دیر می کشد، دوام می کند... یاز به...
-
نتفتر
لغتنامه دهخدا
نتفتر. [ ن ُ ت َ ت َ ] (اِ) گیاهی که آن را «یاز» نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
پوراسوئی
لغتنامه دهخدا
پوراسوئی . (اِخ ) نام محلی است درقفقاز در شمال کویر قره یاز، بین کاخت و گرجستان .
-
باع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] bā' اندازۀ از سرانگشت دست راست تا سرانگشت دست چپ وقتی که دستها را افقی به دو طرف باز کنند؛ باز؛ یاز.