کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
health worker
سلامتیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت سلامت] آن گروه از کارکنان سلامت که برای کمک به نیروی کار سلامت آموزش میبینند و فعالیت میکنند
-
best boy
برقیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] فردی که جزء گروه فیلمبرداری است و به برقکار کمک میکند
-
dispersant
پراکنشیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] ← عامل پراکنش
-
cognitive aids
شناختیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] هریک از فنونی که به فرایندهای شناختی مانند یادآوری کمک میکند
-
busboy, busser
خدمتیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] شخصی که مسئول جمعآوری ظروف و وسایل کثیف از روی میز و ریختن آب و نوشابه برای مهمانان است
-
dyeing auxiliaries, dyeing assistants
رَزشیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] مواد مختلفی که برای تسهیل رَزش به حمام رنگرزی (dye bath) افزوده میشود متـ . مواد تعاونی
-
auxochrome
رنگیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] هر گروه جانشین در یک رنگزا که بر رنگ آن اثر میگذارد
-
probiotic microorganism
ریززیستیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] هریک از ریزاندامگانهای دارای خواص سلامتیبخش که شمار ریزگانهای لولۀ گوارش را متعادل میسازند
-
یار غار
فرهنگ فارسی معین
(ر ) (اِمر.) 1 - لقب ابوبکر که هنگام هجرت پیامبر (ص ) از مکه به مدینه همراه آن حضرت در غار رفت . 2 - مجازاً: دوستی که انسان را در سختی تنها نمی گذارد.
-
دین یار
لغتنامه دهخدا
دین یار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) یار و یاور و مددکار دین . || نامی از نامهای مردان زردشتی . (یادداشت مؤلف ).
-
روباه یار
لغتنامه دهخدا
روباه یار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) یار روباه مانند. یاردورو و نیرنگ باز : او را زنی بود به وعده روباه یاری ، به عشوه شیرشکاری . (سندبادنامه ص 212).
-
رمه یار
لغتنامه دهخدا
رمه یار. [ رَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چوپان . شبان . رمیار. رمه بان . رمه دار. گله بان .
-
صاری یار
لغتنامه دهخدا
صاری یار. (اِخ ) در تداول عامه صاری یر گویند. قریه ای است در جوار استانبول ، در جهت روم ایلی از میان بوغاز، بالای بیوک دره ، در طرفین دره و در میان دو کوه واقع شده . دامنه های ده از درخت شاه بلوط پوشیده و آبهای خنگار و چرچر منظره ای بسیار زیبا و جالب...
-
علی یار
لغتنامه دهخدا
علی یار. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار خاوری ، بخش ورزقان ، شهرستان اهر. دارای 887 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
اسب یار
لغتنامه دهخدا
اسب یار. [ اَ ] (ص مرکب ) رایض .