کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یار و خار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی یار
دیکشنری فارسی به عربی
وحيد
-
مهدی یار
واژهنامه آزاد
(Mahdi+Yār):یار حضرت مهدی (عج).
-
کوه یار
واژهنامه آزاد
راهنما ی کوهنوردی . معادل کلمه انگلیسی mountain giude
-
prebiotic
کمکزیستیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] غذاهای غیرقابلهضمی که باعث تحریک رشد ریزاندامگانهای پسروده/ کولون میشوند
-
folding enzyme
زیمایۀ تابیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] هریک از مجموعهپروتئینها یا عمدتاً زیمایههایی که به مراحل بالقوه کُند فرایند پروتئینتابی شتاب میدهند
-
diet drug
داروی رژیمیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] دارویی که مصرف آن همراه با رژیم لاغری، به افراد چاق در کاهش وزن کمک میکند
-
pro-social behaviour
رفتار جامعهیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] هرگونه عمل یا کردار یا الگوی رفتاری که ازلحاظ اجتماعی سازنده باشد یا بهنحوی برای شخصی دیگر سودمند محسوب شود
-
دار یار احمد
لغتنامه دهخدا
دار یار احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نقطه ای است در نزدیکی شریف آباد از دهستان خاور بخش دلفان شهرستان خرم آباد، که آب دهکده ٔ شریف آباد از سراب آن (سراب داریاراحمد) تأمین میشود. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ذیل کلمه ٔ شریف آباد شود.
-
یار تو دلش
لهجه و گویش تهرانی
اگر در بازی سوخت یکبار دیگر حق بازی دارد
-
جون جونی،رفیق/یار()
لهجه و گویش تهرانی
خیلی صمیمی
-
جستوجو در متن
-
ناطقی قزوینی
لغتنامه دهخدا
ناطقی قزوینی . [ طِ ی ِ ق َ ] (اِخ ) سام میرزا صفوی آرد: میر ناطقی از سادات قزوین است . او راست :ای گل شده ای همدم هر خار چه حاصل با هر خس و خاری شده ای یار چه حاصل .رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن ص 498 و قاموس الاعلام ج 6ص 4550 و تحفه ٔ سامی ص 43 شود.
-
جفا کشیدن
لغتنامه دهخدا
جفا کشیدن .[ ج َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) جفا بردن . متحمل جفا وستم شدن . آزار و ظلم کسی را تحمل کردن : جفای عشق تو چندان که میکشد سعدی خیال عشق تو از سر نمیکند بیرون .سعدی .شرطست جفا کشیدن از یارخمرست و خمار و گلبن و خار. سعدی .ز دوستان بجفا سیر گش...
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) (میر...) از یزد است . سیدی پاک طینت بود. قدر زندگانی دانست . تا ایام رفتن بی باده ٔ ارغوانی و صحبت یار جانی نبود. در بستن صوت و عمل عدیل نداشت . در مجلس مرحوم شاه ابوالبقا کلانتر یزد این رباعی را گفت :در مجلس خاصت ره خار و خس نیست محروم...
-
پهلو نهادن
لغتنامه دهخدا
پهلو نهادن . [ پ َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خوابیدن . (غیاث ). دراز کشیدن . (آنندراج ) : پهلو منه که یارت پهلوی تو نشسته برگیر سر که این سر خوش زآن سر است امشب . مولوی .یار از چاک دلم خاتم دهد عکس نگین مینماید حال دل بر خاک اگر پهلو نهد. وحید.هر که ...
-
طعم
لغتنامه دهخدا
طعم . [ طَ ] (ع مص ) خوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طعمه طعماً و طعاماً؛ خورد آن را. (مجمل اللغه ). خوردن آب را. یقال : طعم الماء. (منتهی الارب ). چشیدن . (مجمل اللغة) (آنندراج ). || وصل پذیرفتن شاخ به شاخ دیگر: طعم الغصن . (منتهی الارب ) ...