کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاریگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
helpfulness
یاریگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ← رفتار یاریگرانه
-
یاریگری
لغتنامه دهخدا
یاریگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) یاری . امداد. اعانت : گر آید به یاریگری شهریاروگر نی به تاراج رفت آن دیار. نظامی .- یاریگری کردن ؛ اصراخ . مساعفه . مسانده . (منتهی الارب ). کمک کردن .
-
واژههای مشابه
-
twelve-step facilitation
یاریگری دوازدهقدمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] روشی درمانی ناظر بر برنامۀ دوازدهقدمی و راهنمامحور و مبتنی بر شواهد برای درمان اعتیاد و اختلالات ناشی از آن اختـ . قدمیاری TSF
-
جستوجو در متن
-
ساپورت
واژگان مترادف و متضاد
پشتیبانی، حمایت، یاریگری
-
قدمیاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← یاریگری دوازدهقدمی
-
فریادرسی
واژگان مترادف و متضاد
دادگری، غوث، مدد، یاری، یاریگری
-
مواسات
واژگان مترادف و متضاد
۱. روبرو، مقابل ۲. حمایت، کمک، مدد، یاری، یاریگری ۳. یاری کردن
-
helping behaviour
رفتار یاریگرانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] رفتاری که موجب افزایش آسایش و رفاه و سلامت دیگران شود متـ . یاریگری helpfulness
-
مساندت
لغتنامه دهخدا
مساندت . [ م ُ ن َ دَ ] (ع مص ) مساندة و مسانده . کمک کردن و یاریگری کردن کسی را. رجوع به مساندة شود.
-
مناصرت
لغتنامه دهخدا
مناصرت . [ م ُ ص َ / ص ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) یاریگری مر همدیگر را. (ناظم الاطباء). رجوع به مناصرة شود.
-
تایید
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثبات، اذعان، تسجیل، تصدیق، تصویب، صحهگذاری، صوابدید، قبول، گواهی، ۲. مرافقت، همصدایی، ≠ تکذیب ۳. استواری، پشتیبانی، ترهیب، تقویت ۴. کمک کردن، یاوری، یاریگری، یاری کردن ۵. توفیق، عنایت
-
اعانت
لغتنامه دهخدا
اعانت . [ اِ ن َ ] (ع مص ) یاریگری و استعانت و مدد و نصرت و یاری و امداد و کمک . و شفقت و مهربانی و دستگیری و حمایت . (از ناظم الاطباء). یاری دادن . (آنندراج ). مضافرت . مظاهرت . معاونت . یارمندی . دستیاری . مساعدت . یاری کردن . رجوع به اعانة و اعانه...
-
مساعفة
لغتنامه دهخدا
مساعفة. [ م ُ ع َ ف َ ] (ع مص ) دست دادن و یاریگری نمودن و موافقت و سازواری نمودن . (منتهی الارب ). مؤاتاة و مساعدة. (تاج المصادر بیهقی ). مساعدت و معاونت کردن . (اقرب الموارد). || قریب شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مقاربة. (المصادر زوزنی ).