کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یارک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یارک
/yārak/
معنی
۱. [مصغرِ یار] یار کوچک.
۲. پردهای در شکم زن که بچه در آن قرار دارد و با بچه از شکم خارج میشود؛ بچهدان؛ مشیمه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
یارک
لغتنامه دهخدا
یارک . [ رَ ] (اِ مصغر) مصغر «یار». و«ک » هم تحبیب را رساند و هم تصغیر را : رفتند بجمله یارکانت ببسیج تو راه را هلا هین . ناصرخسرو.آزرومندتر از شراب وصل نازکان و سودمندتر از رضاب لعل یارکان . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 12).یارکی یافته ای درخور خویش جهد ...
-
یارک
لغتنامه دهخدا
یارک . [ رَ ] (اِ) بچه دان را گویند عموماً و به عربی مشیمه خوانند. (برهان ). || پوستی نازک که بر سر و روی بچه شتر پیچیده است و آن را به عربی سلامی گویند خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). بچه دان و آن را به تازی مشیمه خوانند. (جهانگیری ) (رشیدی ). یاره . س...
-
یارک
لغتنامه دهخدا
یارک . [ رَ ] (اِخ ) از طبیب زادگان بلده ٔ قزوین و در هرات ساکن بوده و گویند به کرم و حسن خلق موصوف آن دیار بوده است . این چند بیت از او انتخاب شد:سگش از راه وفا از پی ما می آیدسگ اوئیم که ازراه وفا می آید. #چو عندلیب برد گل به آشیانه ٔ خویش به دست خ...
-
یارک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - یار کوچک . 2 - بچه دان ، رحم .
-
یارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yārak ۱. [مصغرِ یار] یار کوچک.۲. پردهای در شکم زن که بچه در آن قرار دارد و با بچه از شکم خارج میشود؛ بچهدان؛ مشیمه.
-
جستوجو در متن
-
یاره
لغتنامه دهخدا
یاره . [ رَ / رِ ] (اِ) یارک . جفت . زهدان . مشیمه . جنین و رجوع به یارک شود.
-
یره
لغتنامه دهخدا
یره . [ ی َ رَ ] (اِ) در تداول عامه ٔ مشهد، رفیق . برادر. و غالباً به طور تمسخر گویند. و اصل آن یار و یاره و یارک است . (یادداشت پروین گنابادی ).
-
ابن حرام
لغتنامه دهخدا
ابن حرام . [ اِ ن ُ ح َ ] (ع اِ مرکب ) سَلا. (تاج العروس ). یارَک . (منتهی الارب ). و آن پرده و پوستی است بر روی جنین برکشیده .
-
سلی
لغتنامه دهخدا
سلی . [ س َ لا ] (ع اِ) پوستی که بر روی بچه درکشیده زاید و آنرا بفارسی یارک خوانند. ج ، اَسلاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صراح اللغة). رجوع به تشریح میرزا علی ص 954 شود.
-
استلاء
لغتنامه دهخدا
استلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) روغن کشیدن از مسکه . (منتهی الارب ). مسکه را روغن کردن . (زوزنی ). || روغن تازه گداختن . مسکه گداختن . (تاج المصادر بیهقی ). || بیرون انداختن یارک را. بیرون افکندن سلا را. یقال : استلت الشاةُ؛ چون بیرون اندازد سلا را. (منته...
-
ختمی
لغتنامه دهخدا
ختمی . [ خ َ ] (اِخ ) مصطفی بیک وی ﷲباشی سلطان سلیم خان ثانی پادشاه عثمانی بود و بزمان او به بیکی در چند ناحیه برگزیده شد او نیز از شعرای قرن دهم عثمانی بوده و در اشعار خود به ختمی تخلص می کرده است چنانکه در این بیت می آید : جنت کوینده یارک جلوه لرقل...
-
رکاک
لغتنامه دهخدا
رکاک . [ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَکیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ رکیک ب معنی مرد ناکس و سست رای و ضعیف العقل و آنکه بر اهل خود غیرت ندارد، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (از آنندراج ). رجوع به رکیک شود. || ج ِ رِک یارَک ّ به ...
-
تسلیة
لغتنامه دهخدا
تسلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) از: («س ل و») اندوه ببردن و سلوت فرمودن . (تاج المصادر بیهقی ). سلوة دادن و سلوة فرمودن . (زوزنی ). خرسندی و بی پژمانی دادن . (منتهی الارب ). چون واوی باشد خرسندی و بی پژمانی دادن . (ناظم الاطباء). دور کردن اندوه از کسی . (...
-
ارخاء
لغتنامه دهخدا
ارخاء. [ اِ ] (ع مص ) سست کردن . || نرم کردن . نرم گردانیدن . (منتهی الارب ). || فروهشتن . فروگذاشتن . فروکردن .- اِرخاء ستر ؛فروگذاشتن یعنی افکندن پرده را. پرده و جز آن فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). فروکردن پرده . فروهشتن پرده . انداختن آن .- ار...