کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یارم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یارم کردن
لغتنامه دهخدا
یارم کردن . [ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوابانیدن شاخی ازدرختی تا از آن درختی دیگر جدا کنند. افکند کردن .
-
واژههای مشابه
-
یارم گنبد
لغتنامه دهخدا
یارم گنبد. [ رِ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ قوچان . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
یارم ماهوت
لغتنامه دهخدا
یارم ماهوت . [ رِ ] (اِمرکب ) مرکب از «یارم » به معنی نیم + «ماهوت » و یار ماهوت هم در لهجه ٔ عامه گویند و آن نوعی پارچه است .
-
یارم باز
لغتنامه دهخدا
یارم باز. [ رُ ] (نف مرکب ) شارلاتان . بدذات . بدجنس . متقلب .
-
یارم بازی
لغتنامه دهخدا
یارم بازی . [ رُ ] (حامص مرکب ) شارلاتانی . تقلب . بدذاتی . بدجنسی .
-
جستوجو در متن
-
افکنه
لغتنامه دهخدا
افکنه . [ اَ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ)افکنه کردن شاخ ؛ خوابانیدن آنرا تا پایه ٔ دیگر از آن کنند. یارم کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || ته نشست سیل که در دهانه ٔ آبراهه می نشیند.
-
وشتن
لغتنامه دهخدا
وشتن . [ وَ ت َ ] (مص ) جستن . (آنندراج ). رقص کردن . (آنندراج ) (انجمن آرا). رقاصی کردن . (برهان ). رقصیدن . (برهان ). جست وخیز کردن . (ناظم الاطباء). و مخصوصاً آن قسم رقصی که مخصوص دراویش است . (ناظم الاطباء) : یارم ز در درآمد وشتن کنید وشتن این خا...
-
پروائیدن
لغتنامه دهخدا
پروائیدن . [ پ َرْ دَ ] (مص ) دانستن (؟) قیاس کردن (؟). حدس زدن (؟) : هر آن پروانه کو شمع ترا دیدشبش خوشتر ز روز آمد بسیماهمی پرد بگرد شمع حسنت بروز و شب نگیرد هیچ پروانمی یارم بیان کردن ازاین بیش بگفتم این قدر باقی تو پروا.مولوی (از جهانگیری ).
-
جراحت نهادن
لغتنامه دهخدا
جراحت نهادن . [ ج ِ ح َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) زخم نهادن . (آنندراج ). مجروح ساختن . زخم دار کردن : چه راحتها بود آن دم که آید در برم دلبراگر چه یارم از غمزه جراحتها نهد بر دل .بدرچاچی (از آنندراج ).
-
شوراندن
لغتنامه دهخدا
شوراندن . [ دَ ] (مص ) شورانیدن . مضطرب کردن . پریشان کردن . (غیاث ). مشوش کردن . آشفته کردن : مشوران به خودکامی ایام راقلم درکش اندیشه ٔ خام را. نظامی .پیر عمر گوید چون خلوتی خواست کرد برای عبادتی یا فکری در خانه شدی و سوراخها محکم کردی گفتی ترسم که...
-
درنگ کردن
لغتنامه دهخدا
درنگ کردن . [ دِرَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پائیدن . دیر ماندن . مولیدن . فرغول . (یادداشت مرحوم دهخدا). اهمال کردن . کوتاهی کردن . مسامحه کردن . بر جای ماندن . مبادرت به کاری نکردن . تأمل کردن . سوختن وقت . تأخیر کردن . طول دادن . در تعویق و تأخیر اند...
-
پوست دریدن
لغتنامه دهخدا
پوست دریدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) پاره کردن پوست . چرم دریدن : خدادوست را گر بدرند پوست نخواهد شدن دشمن دوست دوست . سعدی .بتا جور دشمن بدردش پوست رفیقی که بر خود بیازرد دوست . سعدی .عیب پیراهن دریدن میکنندم دوستان بی وفا یارم که پیراهن همیدرم نه پوست...
-
کم گرفتن
لغتنامه دهخدا
کم گرفتن . [ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ترک دادن و واگذاشتن و ناشده انگاشتن باشد. (برهان ). ترک دادن و ناشده انگاشتن . (فرهنگ رشیدی ).- کم گرفتن چیزی ؛ او را نبوده شمردن . او را کالعدم فرض کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دی بد پدرم صد...