کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یارمندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یارمندی
/yārmandi/
معنی
یاری؛ کمک؛ اعانت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
friendship
-
جستوجوی دقیق
-
یارمندی
لغتنامه دهخدا
یارمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) کمک . یاری . همراهی . عون . معاونت . مددکاری : کنون از من این یارمندی مخواه بجز آنکه بنمایمت جایگاه . فردوسی .که همواره پست و بلندی ز تست به هر سختیی یارمندی ز تست . فردوسی .چنین داد پاسخ که از ماست گنج ز شهر شما یارمند...
-
یارمندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] yārmandi یاری؛ کمک؛ اعانت.
-
جستوجو در متن
-
پشتیبانی
لغتنامه دهخدا
پشتیبانی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) یاری . یارمندی . حمایت . مدد. مظاهرت . کمک .
-
ممالاءة
لغتنامه دهخدا
ممالاءة. [ م ُ ل َ ءَ ] (ع مص ) اعانت نمودن و یارمندی کردن بر کاری . (ناظم الاطباء). یارمندی نمودن بر کاری . (آنندراج ). ممالاة. ممالات . رجوع به ممالات و ممالاة شود.
-
مظاهرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. امداد، پشتگرمی، پشتیبانی، حمایت، کمک، مدد، مساعدت، معاضدت، هواداری، یارمندی، یاری ۲. یاری کردن، پشتیبانی کردن
-
تقافط
لغتنامه دهخدا
تقافط. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) یارمندی نمودن نر و ماده به گشنی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مکانفة
لغتنامه دهخدا
مکانفة. [ م ُ ن َ ف َ ] (ع مص ) با کسی یاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). یکدیگر را یارمندی کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). همدیگر را یارمندی و اعانت کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزد عروضیان اثبات یکی از دو حرف یا اثبات دو حرف است ...
-
ممالاة
لغتنامه دهخدا
ممالاة. [ م ُ ] (ع مص ) یارمندی نمودن بر کاری . (منتهی الارب ) (صراح ). مساعدت . (از اقرب الموارد). معاونت . (مصادر زوزنی ). یاری کردن .
-
مساعدة
لغتنامه دهخدا
مساعدة. [ م ُ ع َ دَ ] (ع مص ) مساعدت . مساعده . یارمندی نمودن . (منتهی الارب ). یاری کردن . (آنندراج ). معاونت کردن . (اقرب الموارد): مساعدةالخاطل تعد من الباطل . (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به مساعدت و مساعده شود.
-
متقافط
لغتنامه دهخدا
متقافط. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نر و ماده ٔ به هم یارمندی نماینده به گشنی کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نر و ماده ای که همدیگر را معاونت نمایند برای جماع . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقافط شود.
-
مظاهر
لغتنامه دهخدا
مظاهر. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) یارمندی کننده . (آنندراج ). حمایت کننده و پشت به پشت دهنده . نگهبان و دستگیر و مددکار. (ناظم الاطباء). || آنکه با اهل خود ظهار کند و گوید انت علّی کظهر امی . (از تفسیر ابوالفتوح رازی ، سوره ٔ احزاب ص 259). کسی که زن خود را ظ...
-
تغاوی
لغتنامه دهخدا
تغاوی . [ ت َ ] (ع مص ) بر بدی و بیراهی گرد آمدن و یارمندی نمودن بر آن ، یقال : تغاووا علی العثمان فقتلوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). تجمع و تعاون قوم بر کسی و کشتن او. (از اقرب الموارد). || یا از اینجا و آنجا گرد آمدن و کوشش و حرب...
-
مساعدت کردن
لغتنامه دهخدا
مساعدت کردن . [ م ُ ع َ / ع ِ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کمک کردن . همراهی کردن . معاضدت کردن . موافقت کردن . یاری کردن . یارمندی کردن : سخت تازه شد و شادکام و بنده را به شراب بازگرفت و خام بودی مساعدت ناکردن . (تاریخ بیهقی ص 161). نیک آوردی که نیامدی و ...
-
ممالات
لغتنامه دهخدا
ممالات . [ م ُ ] (ع مص ) یاری کردن . کمک کردن . ممالاة. || (اِمص ) یارمندی . یاری . مساعدت : ایلک خان به بخارا آمد و از سر مخادعت و مماکرت با عبدالملک طریق موالات و ممالات پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). روی به استقبال رکاب او آوردند و از صدق موال...