کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یارایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یارایی
/yārāy(')i/
معنی
۱. توانایی؛ طاقت؛ قدرت.
۲. دلیری؛ یارگی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
endurance, potential
-
جستوجوی دقیق
-
یارایی
لغتنامه دهخدا
یارایی . (حامص ) نیرو. قوت . طاقت . توان . تاب . استطاعت . این کلمه غالباً با «دادن » و «کردن » صرف شود چنانکه گویند دلم یارایی نداد. چشمم یارایی نمی کند ببینم . عقلم یارایی نمی کند بفهمم . زورم یارایی نداد بردارم . عمرش یارایی نکرد.
-
یارایی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - توانایی ، طاقت . 2 - جرأت ، دلیری . 3 - مجال ، فرصت .
-
یارایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) yārāy(')i ۱. توانایی؛ طاقت؛ قدرت.۲. دلیری؛ یارگی.
-
یارایی
دیکشنری فارسی به عربی
تجاسر
-
جستوجو در متن
-
تابوتوان
واژگان مترادف و متضاد
تاب و توش، توانایی، قدرت مقاومت، یارایی
-
یارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] yāregi ۱. یارایی؛ توانایی.۲. مجال و فرصت.
-
یارگی
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - یارایی ، توانایی . 2 - مجال ، فرصت .
-
courage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شجاعت، جرات، رشادت، دلاوری، دلیری، مروت، یارایی، چیرگی
-
زاور
فرهنگ نامها
(تلفظ: zāve(a)r) ظاهراً از برخاستههای فرقه آذر کیوان است و معنای متعددی برای آن آوردهاند از جمله دلیری و یارایی .
-
مقاومت
واژگان مترادف و متضاد
ابرام، استقامت، استواری، ایستادگی، پافشاری، پایداری، توانایی، دوام، طاقت، قدرت، مدافعه، نیرو، یارایی
-
تجاسر
دیکشنری عربی به فارسی
يارا بودن , جرات کردن , مبادرت بکار دليرانه کردن , بمبارزه طلبيدن , شهامت , يارايي , جسور , متهور , جرات , پردلي
-
یارستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] yārestan از عهده برآمدن؛ توانستن؛ یارایی داشتن: ◻︎ خرد را و جان را که داند ستود؟ / وگر من ستایم که یارد شنود؟ (فردوسی: ۱/۵).
-
یارستن
لغتنامه دهخدا
یارستن . [ رِ / رَ ت َ ] (مص ) توانستن . (برهان ) (سروری ) (رشیدی ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). طاقت داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). توانا بودن در کاری . (ازآنندراج ). یارا داشتن . دلیری کردن . جرأت کردن . جسارت کردن . یارایی داشتن . یارگی . توان...
-
دو
لغتنامه دهخدا
دو. [ دُ ] (عدد، ص ، اِ) عدد معروف که ترجمه ٔ اثنین باشد و این بر لفظ جمع نیز بیاید. (آنندراج ). شمار پس از یک و پیش از سه . یک با یک . اثنان . اثنتان . اثنین . اثنتین . ثنتان . ثنتین . ضعف یک . نماینده ٔ آن در ارقام هندسیه «2» و در حساب جُمَّل «ب » ...